صفحه اصلی پرسش و پاسخ پشتیبانی تماس با ما
صفحه نخست  » دانلود رایگان  »  تحقیق درمورد نماز در كلام على‏ عليه السلام

تحقیق درمورد نماز در كلام على‏ عليه السلام


دانلود تحقیق و مقاله رایگان با عنوان تحقیق درمورد نماز در كلام على‏ عليه السلام

حضرت على‏عليه السلام بارها در نهج‏البلاغه از نماز و ياد خدا سخن به ميان آورده كه در كتابى به نام «نماز در نهج‏البلاغه» گردآورى شده است. ما در اينجا جملاتى را در مورد فلسفه ذكر و ياد خدا كه مهمترين مصداقش نماز است از آن حضرت نقل مى‏كنيم:

مى‏فرمايد: «اِنَّ اللَّهَ جَعَلَ الذِّكْرَ جَلاءً لِلْقُلُوبِ تَسْمَعُ بِهِ بَعْدَالْوَقَرَة وَ تُبْصِرُ بِه بَعْدَ العَشوة» (31) خداوند ذكر و يادش را صيقل روحها قرار داد تا گوشهاى سنگين با ياد خدا شنوا و چشم‏هاى بسته با ياد او بينا شوند.
آنگاه حضرت در مورد بركات نماز مى‏فرمايد:
«قَدْ حَفَّتْ بِهِم المَلائِكَة وَ نُزّلَتْ عَلَيْهِمُ السَّكينَه وَ فُتِحَتْ لَهُم اَبْوابَ السَّماءِ وَ اُعِدَّتْ لَهُم مَقاعِدَ الكِرامات» فرشتگان آنان را در بر مى‏گيرند و آرامش بر آنان نازل مى‏شود، درهاى آسمان بر آنان گشوده و جايگاه خوبى برايشان آماده مى‏شود.
در خطبه‏اى ديگر مى‏فرمايد:
«و اِنَّها لَتَحُتُّ الذُّنُوبَ حَتَّ الْوَرَق وَ تُطلِقُها اِطْلاقَ الرَّبَق» (32) نماز گناهان را مثل برگ درختان مى‏ريزد و گردن انسان را از ريسمان گناه آزاد مى‏كند.
آنگاه در ادامه، تشبيهى جالب از پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله نقل مى‏فرمايد كه: نماز همچون جوى آبى است كه انسان روزى پنج مرتبه خود را در آن شستشو دهد، آيا ديگر آلودگى باقى مى‏ماند؟
در خطبه 196 گوشه‏هايى از مفاسد اخلاقى همچون كبر و سركشى و ظلم را برمى‏شمرد و سپس مى‏فرمايد: درماين اين مفاسد نماز و روزه و زكات است. آنگاه در مورد آثار نماز مى‏فرمايد:
«تَسْكيناً لِاَطْرافِهِم، تَخْشيعاً لِاَبْصارِهِم، تَذْليلاً لِنُفُوسِهِمْ، تَخْفيضاً لِقُلُوبِهِم، اِزالَةً لِلْخَيْلاءِ عَنْهُم اِنْ اَوْ حَشَتْهُم الْوَحْشَة آنَسَهُمْ ذِكْرك» نماز به همه وجود انسان آرامش مى‏بخشد، چشمها را خاشع و خاضع مى‏گرداند، نفس سركش را رام، دلها را نرم و تكبر و بزرگ‏منشى را محو مى‏كند. به هنگام وحشت و اضطراب و تنهايى، ياد تو موجب انس و الفت آنها مى‏شود.
البتّه روشن است كه همه مردم چنين بهره‏هايى را از نماز ندارند، بلكه تنها گروهى هستند كه شيفته نماز و ياد خدا هستند و آن را با تمام دنيا عوض نمى‏كنند.

سيماى نماز از نظر امام علی

هر چه براى نماز گفته و نوشته شود حق آن ادا نمى‏شود و چگونه ممكن است عمودِ دين و پرچم اسلام و يادگار اديان و انبيا و محور قبولِ همه اعمال در چند جمله بيان شود؟

نماز، برنامه هر صبح و شام است بهنگام صبح اولين كلامِ واجب نماز و بهنگام شام آخرين واجب، نماز است. پس آغاز و انجامِ هر روزت با ياد خدا و براى خدا است.

نماز در سفر يا وطن، در زمين يا هوا، در فقر يا غنى، رمز آنست كه در هر كجا هستى و هر كه هستى مطيع او باشى نه غير او.
نماز، ايدئولوژى عملى مسلمان است كه در آن عقائد و افكار و خواسته‏ها و الگوهاى خود را بيان مى‏كند.
نماز، استحكام بخشيدن به ارزشها و جلوگيرى از فروپاشى شخصيتِ افراد و اعضاى جامعه است كه اگر مصالح ساختمان سُست باشد ساختمان فرو مى‏ريزد.
اذانِ نماز، شيپورِ توحيد است كه سپاه متفرّقِ اسلام را در يك صف و زير يك پرچم فرا مى‏خواند و آنان را پشتِ سر امامى عادل قرار مى‏دهد.
امام جماعت يكى است تا رمز اين باشد كه امام جامعه نيز بايد يكى باشد تا اداره امور متمركز باشد.
امام جماعت بايد مراعات ضعيف‏ترين مردم را بكند و اين درس است كه در تصميم‏گيرى‏هاى جامعه مراعاتِ طبقه محروم را بكنيد. پيامبر خدا بهنگام نماز صداى گريه طفلى را شنيد نماز را به سرعت تمام كرد تا اگر مادر طفل در نماز شركت كرده كودكش را آرام كند! (52)
اولين فرمان بدنبال آفرينش انسان، فرمان سجده بود كه به فرشتگان فرمود: براى آدم سجده كنيد. (53)
اولين نقطه زمين (مكّه و كعبه) كه از زير آب بيرون آمد و خشكى شد مكان عبادت بود. (54)
اولين كار رسول خدا پس از هجرت به مدينه ساختن مسجد بود.
نماز هم انجام معروف است هم نهى از منكر. هر روز در اذان و اقامه مى‏گوييم «حىّ على الصلوة حىّ على الفلاح حىّ على خير العمل» كه همه امر به بالاترين معروف‏ها يعنى نماز است.
از سوى ديگر نماز انسان را از فساد و فحشا بازمى‏دارد: «اِنَّ الصَّلوةَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَالْمُنكَر» (55)
نماز، حركاتى است برخاسته از آگاهى و شناخت. شناختِ خداوند كه به فرمان او و براى او و اُنس با او قيام مى‏كنيم و لذا قرآن ما را از نماز در حال مستى (56) و كسالت (57) نهى كرده است تا آنچه را در نماز مى‏گوييم با توجه و آگاهى باشد.
نماز، آگاهى‏بخش است. هر هفته روزهاى جمعه نمازجمعه برپا مى‏شود و قبل از نماز دو خطبه خوانده مى‏شود. اين دو خطبه بجاى دو ركعت از نماز و به عبارتى جزئى از نماز است. خطبه‏هايى كه به فرموده امام رضاعليه السلام بايد مردم را از تمام مسائل جهان آگاه كند.
شنيدن خطبه‏ها و آنگاه نماز خواندن يعنى آگاه شدن و بعد نمازخواندن.
نماز خروج از خود و پرواز بسوى خداست و قرآن مى‏فرمايد:
«وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ اِلَى اللَّهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْت فَقَدْ وَقَعَ اَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ» (58) هركس از خانه‏اش به قصد هجرت بسوى خدا و رسولش خارج شود و سپس مرگ او را دريابد پاداشش بر خداست.
امام خمينى مى‏فرمايد: هجرت از خانه دل بسوى خدا، يكى از مصاديق آيه است، هجرت از خودپسندى و خودخواهى و خودبينى به سوى خداپرستى و خداخواهى و خدابينى بزرگ‏ترين هجرت‏هاست. (59)
نماز به منزله اسم اعظم الهى بلكه خودِ اسم اعظم است.
در نماز، عزّت ربّ و ذلّت عبد مطرح است كه اين دو مقام بس عالى است.
نماز پرچم اسلام است. «عَلَمُ الْاِسْلامِ اَلصَّلوة» (60)
همانگونه كه پرچم نشانه است، نماز نيز نشانه و علامت مسلمانى است. چنانكه پرچم مورد احترام است و اهانت به آن، اهانت به يك ملّت و كشور است، اهانت و بى‏توجهى به نماز نيز بى‏توجهى به كلّ دين است. چنانكه برپابودن پرچم نشانه حيات سياسى و نظامى و قدرت است. در برپابودن نماز نيز اين امور مطرح است.

نماز و قرآن
در مواردى قرآن و نماز در كنار هم آمده‏اند، مانند:
«يَتلُونَ كِتابَ اللَّهِ وَ اَقامُوا الصَّلوةَ» (61)
قرآن تلاوت مى‏كنند و نماز به پاى مى‏دارند.
و يا در جاى ديگر مى‏فرمايد: «يُمَسِّكوُنَ بِالْكِتابِ وَ اَقامُوا الصّلوة» (62) به قرآن تمسّك مى‏جويند و نماز به پاى مى‏دارند.
گاهى براى نماز و قرآن، يك صفت آورده شده، چنانكه كلمه ذِكر هم به قرآن گفته شده است: «اِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنا الذِّكر» (63) ما ذكر را نازل كرديم. و هم فلسفه نماز شمرده شده است: «اَقِمِ الصَّلوةَ لِذِكْرى‏» (64) نماز را بخاطر ياد من به پاى دار.
جالب آنكه گاهى بجاى كلمه نماز كلمه قرآن آمده است، مانند آيه «اِنَّ قُرآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهُوداً» (65) كه گفته‏اند مراد از قرآن الفجر، نماز صبح استبگذريم كه خواندن قرآن بصورتِ حمد و سوره، يكى از واجباتِ نماز است و بحث نماز در اكثر سوره‏هاى قرآن، هم در بزرگ‏ترين سوره (بقره) و هم در كوچك‏ترين سوره‏ها (كوثر) آمده است.

نماز و قصاص!
نه تنها در اسلام، بلكه در همه اديان الهى قانون قصاص مطرح است كه طبق آن كيفر كسيكه گوش قطع كند آنست كه گوشش بريده شود و كيفر كسى كه دندان بشكند آنست كه دندانش شكسته شود تا عدالت اجرا شود. يكى از موارد قصاص آنست كه دست دزد بايد قطع شود، ولى فقط چهار انگشت او، و كف دست باقى مى‏ماند. زيرا قرآن مى‏گويد: «وَ اَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ» (66) محلّ سجده براى خداست.
چون انسان هنگام سجده بايد كف دست خود را بر زمين گذارد لذا در كيفر سارق بايد به مسأله نماز و سجده توجه داشت و كف دست او را قطع نكرد تا حقّ عبادت حتى براى سارق هم محفوظ بماند!

نماز و رهبرى
اگر نماز توسط رهبران الهى اقامه شود بساط ظلم و طاغوت را برهم مى‏زند. نماز عيد امام رضاعليه السلام آنچنان با هيبت و عظمت آغاز شد كه حكومت ظالم بر خود لرزيد و فهميد كه اگر اين نماز به پايان برسد حكومتِ بنى‏عبّاس نيز به پايان خواهد رسيد. لذا مأمون دستور داد كه امام را از وسط راه بازگرداندند.
دليل آنكه نمازهاى امروز مسلمين اثرى ندارد آنست كه به قسمتى از قرآن عمل شد و قسمتى فراموش شد. زيرا قرآن مى‏فرمايد:
«وَاَقيمُواالصَّلوةَ وآتُوا الزَّكاةَ وَ اَطيعُوا الرّسُولَ» (67)
نماز به پاى داريد و زكات دهيد و از رسول خدا اطاعت كنيد.
امّا امروز بعضى نماز مى‏خوانند و زكات نمى‏دهند و بعضى اهل نماز و زكات هستند، ولى ولايت كفار را پذيرفته‏اند. به عبارت ديگر ايمان به خدا دارند، اما كفر به طاغوت ندارند و اين ايمان ناقص است. در حالى كه خداوند مى‏فرمايد: «فَمَنْ يَكْفُر بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدْاسْتَمْسَك بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‏» (68) هركس به طاغوت كفر ورزد و به خدا ايمان آورد به ريسمان محكم الهى چنگ زده است.
يعنى هم كفر به طاغوت و هم ايمان به خدا لازم است، در حالى كه امروزه مسلمين برائت از كفر و طاغوت‏ها را فراموش كرده‏اند. لذا قرآن در مورد كسانى كه به طاغوت مراجعه مى‏كنند مى‏فرمايد: آنها خيال مى‏كنند كه مؤمن هستند: «اَلَمْ تَرَ اِلىَ الَّذينَ يَزْعُمُونَ اَنَّهُم آمَنُوا»

نمازهاى مشكل‏گشا
اسلام سفارش مى‏كند هرگاه حاجت يا مشكلى داشتيد، با خواندن نمازهايى مخصوص حلّ مشكل خود را از خدا بخواهيد، كه مناسب است در اينجا يك نمونه از آن نمازها را بياوريم.

نماز جعفر طيّار
جعفر طيّار برادر حضرت على‏عليه السلام است كه در هجرت به حبشه توانست با استدلال و رفتار مناسب خود دل نجاشى و عدّه كثيرى را به اسلام جذب كند و مؤسّسِ اسلام در قارّه آفريقا شود. او در جنگ موته دو دستش را در راه خدا داد و خداوند بجاى آن دو بال در بهشت به او داد و لذا به جعفر طيّار مشهور شد. هنگامى كه جعفر از حبشه بازگشت، پيامبرصلى الله عليه وآله به او فرمود: آيا مى‏خواهى هديه با ارزشى به تو عطا كنم؟ مردم گمان كردند كه حضرت مى‏خواهد طلا يا نقره‏اى به او بدهد و لذا هجوم آوردند تا هديه پيامبر را ببينند. اما پيامبر فرمود: نمازى به تو هديه مى‏كنم كه اگر هر روز آنرا انجام دهى، از دنيا و آنچه در دنياست براى تو بهتر باشد و اگر هر روز يا هر جمعه يا هر ماه يا هر سال بجاى آورى، خداوند گناهان بين دو نمازت را (گرچه يكسال باشد) بيامرزد.
اين نماز به سندهاى معتبر از شيعه و سنّى نقل شده است و نام اِكسير اعظم و كبريت احمر به خود گرفته است.
امام صادق‏عليه السلام مى‏فرمايد: هرگاه مشكل يا حاجتى داشتيد پس از خواندن نماز جعفر دعا كنيد كه انشاءاللّه مستجاب مى‏شود. نحوه اين نماز در اوايل مفاتيح در اعمال روز جمعه پس از ذكر نمازهاى امامان معصوم آمده است.
البتّه اين نماز يكى از دهها نماز مستحبى است كه براى رفع مشكلات وارد شده است. اخيراً كتابى تحت عنوان نمازهاى مستحبى تأليف شده كه حدود سيصدوپنجاه نماز مستحبى را با اسم و رسم آورده است و اين خود از اهميت نماز است كه اينهمه تنوّع دارد و بهر مناسبتى نمازى وارد شده است.

قداست نماز
قداستِ نماز به قدرى است كه زمانِ اجراى بعضى مراسم مانند قَسم و اداى شهادت، بعد از نماز قرار داده شده است.
قرآن در سوره مائده آيه 106 مى‏فرمايد: هرگاه كسى در سفر دچار بيمارى شد و در آستانه مرگ قرار گرفت، دو نفر مسلمان و يا غير مسلمان را بر وصيّتِ خود گواه گيرد، لكن مراسم اداى شهادت بايد پس از نماز باشد، يعنى آن دو نفر پس از اداى نماز حاضر شده و با قسم خوردن شهادت دهند كه فلان مسلمان در مسافرت چه وصيت كرده است.
امروزه مرسوم است كه مراسمِ قسم را در حضور قرآن و با دست گذاردن بر قرآن انجام مى‏دهند، امّا خود قرآن در اين مورد مى‏فرمايد: مراسم قسم پس از انجام نماز باشد!

کامل بودن نماز
خداوند، هم در آفرينشِ تكوينى و هم در دستورات تشريعى عالى‏ترين و كامل‏ترين برنامه‏ها را بكار برده است. مثلاً در آفرينش شير مادر تمام ويتامين‏هايى را كه نوزاد نياز دارد در شير مادر جمع كرده است.
اگر به آفرينشِ انسان نگاه كنيم مى‏بينيم آنچه در طبيعت وجود دارد در وجود انسان نيز قرار داده شده است.
اگر در طبيعت صداى رعد است، در انسان فرياد است.
اگر در طبيعت گياه و نبات است، در انسان رويش مو است.
اگر در طبيعت رودخانه است، در انسان رگهاى ريز و درشت است.
اگر در طبيعت آب شور و شيرين است، در انسان اشك شور و آب دهان شيرين است.
اگر در طبيعت معادن بسيار است، در انسان استعدادهاى نهفته فراوان است.
شعرى است كه به حضرت على‏عليه السلام نسبت مى‏دهند كه فرمود:
أتزعم انّك جِرم صغير
و فيك انطوى العالم الاكبر
اى انسان! تو گمان مى‏كنى جُثّه كوچكى هستى، درحالى كه جهانى بزرگ در تو نهاده شده است.
نماز نيز يك هنرنمائىِ الهى است كه خداوند تمام ارزشها را به نحوى در آن قرار داده است. چه كمالى است كه براى انسان ارزش باشد اما در نماز يافت نشود؟
ياد خدا، يك ارزش و تنها وسيله آرام‏بخش دلهاست و نماز ياد خداست. «اللّه اكبر»
ياد قيامت يك ارزش و بازدارنده از گناه و فساد است و نماز يادآور «يوم الدين» است.
در خطّ انبيا و شهدا و صالحان بودن يك ارزش است و ما در نماز از خدا مى‏خواهيم در «صراط الذين انعمت عليهم» قرار بگيريم.
انزجار و برائتِ خود را از ستم‏پيشه‏گان و گمراهان با جمله «غير المغضوب عليهم ولاالضّالين» اعلام مى‏داريم.
عدالت كه در رأس همه ارزشهاست در امام جماعت نماز لازم شمرده شده است.
پيروى از امام جماعت در نماز، يك اصلِ با ارزش اجتماعى است كه بجاى خودسرى و تك‏روى تابع رهبرى عادل باشيم.
در انتخاب امام جماعت همواره توجه به ارزشهاست: عادل‏ترين، فقيه‏ترين، فصيح‏ترين،…
ايستادن رو به قبله يادآور ارزشهاى بسيارى است، مكّه شكنجه‏گاه بلال، قربانگاه اسماعيل، زادگاه على‏بن‏ابيطالب، پايگاه قيام مهدى، آزمايشگاه ابراهيم و عبادتگاه تمام انبيا و اولياست.
در نماز هرچه هست تحرّك است، در هر صبح و شام، در ركوع و سجود و قيام، حركت در رفتن به مسجد و مصلّى، پس ساكن و ساكت و گوشه‏گير نباش، بلكه همواره در تلاش و حركت باش، البتّه در جهت خداوند و بسوى او.
در نماز روح و جان انسان غبارروبى مى‏شود، نماز، غبار غرور و تكبر را مى‏ريزد، چون هر شبانه‏روز دهها بار بلندترين نقطه بدن را به خاك مى‏مالد. و سجده بر خاك بهتر از سنگ است كه تذلّل در به خاك ماليدن است.
بر زمين و آنچه از زمين روئيده مى‏شود سجده كن، بشرط آنكه خوردنى نباشد تا به فكر شكم نيفتى!
بر زمينِ پاك سجده كن كه از راه نا پاك نمى‏توان به پاكى و سرچشمه پاكى‏ها رسيد.
گريه از خوف خدا يك ارزش است و قرآن سجده همراه با گريه را ستايش كرده است: «سُجِّداً وَ بُكِيّاً» (81)
نماز يك خط الهى است كه از هنگام تولد تا لحظه مرگ براى ما ترسيم شده است:
نوزاد كه بدنيا آمد در گوش راست و چپ او اذان و اقامه بگو كه سفارش به نماز مى‏كند، «حىّ على الصلوة» و بهنگام مرگ نيز او را با خواندن نماز ميّت دفن كن. در طول زندگى نيز همواره در حال عبادت و پرستشِ خدا باش. «واعبُد رَبّك حتّى‏ يَأتِيكَ اليَقِين» (82)
نماز پيوند انسان با طبيعت است. براى شناخت وقت نمازها خصوصاً صبح و ظهر بايد به خورشيد نظر كنى. براى بدست آوردن قبله به ستارگان توجه كنى، براى انجام نمازهاى مستحبى در ايام مباركه به حركات ماه دقت كنى. براى غسل و وضو به آب وبراى سجده وتيمم به خاك رو آورى.
اين ارتباط ميان نماز با خورشيد و ماه و ستاره و آب و خاك بدست كدام طرّاح حكيم برنامه‏ريزى شده است؟
ديگر واجباتِ دين نيز به نوعى در نماز حضور دارند. نمازگزار همچون روزه‏دار حق خوردن و آشاميدن و رفع شهوت ندارد. نمازگزار همچون كسى كه به حج مى‏رود كعبه قبله و محور كارهاى اوست. نمازگزار همچون كسى است كه به جهاد مى‏رود، لكن به جهاد اكبر كه جهاد با نفس است. نماز خود بالاترين امر به معروف و نهى از منكر است.
هجرت از مهم‏ترين ارزشهاى دينِ ماست و حضرت ابراهيم بخاطر نماز هجرت كرد و همسر و فرزند خود را در كنار كعبه گذارد و فرمود: «رَبَّنا اِنّى‏ اَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِيَّتى‏ بِوادٍ غَيْر ذى‏ زَرْعٍ رَبَّنا لِيُقيمُوا الصَّلوة» (83) پروردگارا! من فرزندانم را در بيابانى خشك ساكن كردم تا نماز اقامه شود.
جالب آنكه حضرت ابراهيم نمى‏گويد: براى برپاداشتن حجّ هجرت كردم، بلكه مى‏گويد: هدفم از هجرت اقامه نماز بود.
به هر حال خداوند تمام ارزشها را در نماز و با نماز و براى نماز قرار داده است.
اگر زينت و نظافت يك ارزش است، اسلام سفارش مى‏كند كه: «خُذُوا زينَتَكُم عِنْدَ كُلِّ مُسْجِد» (84) به هنگام شركت در مساجد خود را زينت كنيد و زينت‏هاى خود را برگيريد. با لباس پاكيزه و معطّر وارد مسجد شويد.
چنانكه سفارش شده زنان به هنگام نماز، زيورهاى خود را همراه داشته باشند و با آنها خود را زينت كنند. (85)
حتّى به مسأله مسواك توجه شده و در روايات مى‏خوانيم: نماز با مسواك، هفتاد برابر نماز بدون مسواك است. (86) و فرموده‏اند قبل از رفتن به مسجد سير و پياز نخوريد (87) كه بوى دهان شما ديگران را اذيّت نكند و مردم را از مسجد فرارى ندهد.
به هرحال اين نمازِ اسلام است و اين نمازِ ما. نمازى كه يا نمى‏خوانيم، يا غلط مى‏خوانيم، يا بى‏توجه مى‏خوانيم و يا بدون جماعت و يا در آخر وقت!!
مساجد كه زمانى ابراهيم و اسماعيل و زكريا خادمش بودند (88) و مادر مريم نذر مى‏كند فرزندش خادم مسجد باشد، (89) مى‏رسد به جائى كه خادمانش غالباً افرادى از كار افتاده و پير و مريض و فقير و بى‏سواد و گاه بداخلاق هستند! راستى چرا غبارروبى حرم امام رضاعليه السلام افتخار است، اما غبارروبى خانه خدا هيچ!
چرا بايد مساجد ما به گونه‏اى باشد كه هركس وارد مى‏شود غم و اندوه و كسالت او را بگيرد؟ مگر مسجد عزاخانه است و يا مجلس فاتحه‏خوانى كه همواره پارچه سياه بر در مسجد آويزان باشد؟
البتّه بحمداللّه در چند سال اخير حركتى در مساجد پيدا شده و بسيارى از آنها مجهز به كتابخانه و صندوقِ قرض‏الحسنه و ديگر امور خدماتى شده‏اند.
چه زيباست حديثى كه مى‏فرمايد: روز قيامت سه چيز از مردم شكايت مى‏كند: عالمى كه مردم به او مراجعه نكنند، قرآنى كه در منزل باشد اما تلاوت نشود و مسجدى كه مورد بى‏اعتنايى مردم واقع شود. (90)
سخن در باب مسجد بسيار است و اخيراً كتابى تحت عنوان سيماى مسجد در دو جلد تأليف شده است كه جايگاه مسجد را در جامعه اسلامى روشن مى‏كند. اما در يك كلام مسجد در صدر اسلام محل اجتماع مسلمين براى تصميم‏گيرى‏ها و مشورت‏ها، براى كسب علم و دانشها، پايگاه رزمندگان و جهادگران، محل رسيدگى به مشكلاتِ فقراء و بيماران، مركز قيام عليه حكومت‏هاى ظالم و ايراد خطابه‏هاى تند عليه آنان بوده است.
همين جايگاهِ رفيع مسجد بوده است كه در طول تاريخ، مسلمين بهترين معمارى‏ها را در ساخت مساجد خود بكار برده و براى اداره مساجد اموال بسيارى را وقف مى‏كرده‏اند، تا مساجد همواره آباد و سرپا باشند.

نيّت
اولين ركن نماز نيّت است.
نيّت، يعنى آنكه بدانيم چه مى‏كنيم و چه مى‏گوييم و براى كه و چه حركت مى‏نمائيم.
ارزشِ هر كارى به نيّت و انگيزه آنست، نه فقط صِرف عمل. لذا حساب كسى كه بخاطر حفظ نظم و احترام به قانون، پشت چراغ قرمز مى‏ايستد از حساب كسى كه از ترس پليس يا جريمه مى‏ايستد جداست. در همه عبادات و خصوصاً نماز، نيّت جايگاه ويژه‏اى دارد و اصولاً چيزى كه يك كار را عبادت مى‏كند، نيّتِ الهى آن كار است كه اگر آن نيّت نباشد، هرچه هم ظاهر كار خوب و صحيح باشد، امّا ارزش عبادت ندارد. پيامبر گرامى اسلام در اين باره مى‏فرمايند:
«اِنَّمَا الْاَعْمالُ بِالنّيَّات» (91)
كارها به واسطه انگيزه‏ها ارزش پيدا مى‏كند وبا آنها سنجيده مى‏شود.
آرى، فرق مادى يا معنوى بودن يك كار، در تفاوت نيّت‏ها و هدف‏هاست.

نيّت خالص
نيّت خالص آن است كه انسان فقط براى خدا كار كند و در عمق جانش هدفى جز او و رضاى او نداشته و از مردم انتظار تشكر يا پاداش نداشته باشد. (92)
نانى كه اهل بيت رسول خداعليهم السلام در چند شب پى‏درپى هنگام افطار به يتيم و اسير و فقير دادند، ارزش مادّىِ زيادى نداشت، اما چون خالصانه بود خداوند بخاطر آن يك سوره نازل كرد. (93)
و عطّار نيشابورى در مورد آن مى‏گويد:
گذشته زين جهان‏وصف سنانش
گذشته زآن جهان وصف سِه نانش
در تاريخ مى‏خوانيم كه كسى در جبهه كشته شد و همه گفتند: او شهيد است، اما حضرت فرمودند: او «قَتيل الحِمار» است، يعنى كشته راه الاغ! مردم تعجّب كردند، اما حضرت فرمود: هدف او از آمدن به جبهه، خدا نبود، بلكه چون ديد دشمن سوار بر الاغ خوبى است، با خود گفت: او را مى‏كشم و الاغش را به غنيمت مى‏برم، اما موفق نشد و آن كافر اين مسلمان را كشت، پس او «قَتيل الحِمار» است. (94)
خالص كردن نيت، كارى بس دقيق و مشكل است. گاهى افكار غيرخدائى چنان در عمق جان انسان رسوخ مى‏كند كه خود انسان هم متوجّه نيست، و لذا در روايت آمده است: ريا و شرك از حركت مورچه سياه در شب تاريك بر سنگ سياه، آرام‏تر و دقيق‏تر است. (95) چه بسيار افرادى كه به خيال خود قصد قربت دارند، اما هنگام فراز و نشيب‏ها معلوم مى‏شود كه قصد آنها صددرصد خالص نيست.
به قول علاّمه شهيد مطهرى، نيّت يعنى خودآگاهى، و ارزش عبادت به معرفت و آگاهى است. در روايات مى‏خوانيم:
«نِيَّةُ الْمُؤْمِنِ خَيْرٌ مِنْ عَمَلِهِ» (96)
نيّت مؤمن از عمل او بهتر است.
همانگونه كه در مقايسه جسم و روح، روح مهم‏تر از جسم است و انسانيتِ انسان به روح اوست، در مقايسه عمل و نيّت، نيّت مهم‏تر از خود عمل است، چرا كه روحِ عمل است.
نيّت به قدرى ارزش دارد كه اگر انسان نتواند كار خيرى را انجام دهد، امّا نيّت آنرا داشته باشد كه انجام دهد، خداوند پاداش آنرا به او مى‏دهد.

قصد قربت
قصد قربت، يعنى نزديكى به مقام پروردگار، و ناگفته پيداست كه وقتى مى‏گويند: فلانى به فلان مقامِ كشورى نزديك است، مراد نزديكى مكانى و جسمى و فيزيكى نيست وگرنه پيشخدمت‏ها از همه نزديك‏ترند، بلكه مراد از نزديكى، نزديكى معنوى و مقامى و اُنس است.
انجام كارها براى جلب رضاى خداوند نيز به معناى آن نيست كه خداوند تحت تأثير كارهاى ما قرار بگيرد و تغيير حال بدهد، كه در اين صورت محلّ حوادث و تغيير مى‏شود، بلكه قرب به خدا، يعنى بالارفتن روح از نردبان وجود، كه نتيجه‏اش نفوذ پيداكردن در هستى است. يعنى نزديك شدن به سرچشمه هستى و او را در دل خود يافتن.
همانگونه كه مراتب وجود در جماد و نبات و حيوان و انسان تفاوت دارد، مراتب انسانها نيز در قرب به سرچشمه هستى متفاوت است و انسان مى‏تواند تا آنجا به خداوند قرب پيداكند و مقرّب درگاه الهى شود كه خليفه خدا در روى زمين گردد. عبادت همراه با قصد قربت، انسان را نورانى‏تر، كاملتر و با ظرفيت وجودى بيشترى مى‏گرداند.
همه عبادات و خصوصاً نمازهاى مستحبى نقش مهّمى در اين امر دارند، چنانكه در حديث مى‏خوانيم:
«لا يَزالُ الْعَبْد يَتَقَرَّبُ اِلىَّ بِالنَّوافِل» (97)
انسان مى‏تواند همواره از طريق نمازهاى مستحبى به خدا نزديك شود.
نمازِ واجب ممكن است از ترس دوزخ يا قهر خدا انجام شود، امّا نماز نافله نشانه عشق است و رمز اُنس با معبود.

درجات قرب
لفظ «درجات» در قرآن، مكرّر و با تعبيرهاى مختلفى آمده است كه نكات لطيفى دربر دارد. براى بعضى مى‏فرمايد: «لَهُمْ دَرَجات» (98) براى آنها درجاتى است. اما درباره عدّه ديگرى مى‏فرمايد: «هُمْ دَرَجاتٌ» (99) آنان خود درجه هستند. مانند افراد بزرگى كه اگر در پايين مجلس هم بنشينند آنجا مى‏شود بالا، يعنى خود آنان درجه سازند، نه آنكه درجه و مقام آنها را بالا ببرد.
اين درجه‏بندى معنوى مخصوص انسان‏ها نيست، بلكه سلسله مراتب در ميان فرشتگان نيز هست. قرآن در مورد جبرئيل مى‏فرمايد: «مُطاعٍ ثَمَّ اَمين» (100) يعنى مورد اطاعت ديگر فرشتگان است.
به هر حال درجات انسان‏ها در اطاعت از خدا متفاوت است:
1- گاهى فقط مطيع است، اما نه از روى رضا.
2- گاهى نه فقط مطيع كه محبّ است، يعنى بر اساس عشق و محبّت اطاعت مى‏كند.
3- گاهى بالاتر از اطاعت و محبّت، به معرفت كامل مى‏رسد و هرچه مى‏بيند او را مى‏بيند.
حضرت على‏عليه السلام مى‏فرمايد: «ما رَأَيْتُ شَيْئاً اِلاَّ وَ رَأَيْتُ اللَّه قَبْلَه و بَعْدَه و مَعَه» (101)

راه رسيدن به قرب
رسيدن به قرب الهى و قصد قربت از دو راه است:
يكى شناخت عظمت و مقام خداوند و ديگرى شناخت پوچى و بى‏اعتبارى غير او.
قرآن همواره نعمت‏ها و الطاف الهى را بر بندگان مطرح مى‏كند تا انسان را عاشق خدا كند. ذكر صفات او، آفريده‏هاى او، امدادهاى مادى و معنوى او و دهها نعمت بزرگ و كوچك، همه و همه بخاطر آنست كه محبت و عشق ما را به خدا زياد كند.
از طرف ديگر آيات زيادى ضعف و پوچى غير او را شمرده و مى‏فرمايد: غير او نه عزّتى دارد نه قدرتى، اگر همه جمع شوند و بخواهند مگسى خلق كنند نمى‏توانند، جز او چه كسى مى‏تواند به نداى افراد مضطرّ و درمانده پاسخ دهد؟ آيا درست است كه ديگران را در كنار خدا مطرح كنيم و آنها را همسان و يكسان با خدا بدانيم؟
خاطره
يكى از مراجع تقليد جهان تشيّع، آيةاللّه العظمى بروجردى بود. ايشان در ايام سوگوارى در منزلش عزادارى برپا مى‏كرد. در يكى از اين جلسات حال ايشان خوب نبود، لذا در همان اتاق شخصى خود استراحت مى‏كردند و به صداى سخنران گوش مى‏دادند.
يكى از حاضران در مجلس عزا مى‏گويد: براى سلامتى امام زمان و آقاى بروجردى صلوات.
ناگهان ديدند كه ايشان عصاى خود را به در مى‏كوبد، نزديكان آقا حاضر شدند و پرسيدند: چه امرى داريد؟ اين مرجع بزرگوار فرمودند: چرا نام مرا در كنار نام امام‏زمان‏عليه السلام برديد؟ من كه لايق نيستم شما نام مرا در رديف نام امام ببريد و براى هر دو صلوات بفرستيد. (105)
اين مرجع دينى كه نايب امام زمان است حاضر نمى‏شود نامش در رديف نام امام معصوم آورده شود، اما بسيارى از ما از روى كج‏فهمى و بى‏ادبى، نام موجوداتى ضعيف و سراپا نياز و احتياج را در كنار خداوند قادر مطلق متعال قرار مى‏دهيم و گويا آنها را در يك رديف مى‏دانيم.

كيفيّت يا كمّيت
اسلام به چگونگى كار و هدف و انگيزه آن توجه بسيار كرده است. قرآن از عملِ بهتر ستايش مى‏كند نه عملِ بيشتر، و مى‏فرمايد:
«لِيَبْلُوَكُمْ اَيّكُم اَحْسَنُ عَمَلاً» (106)
خداوند شما را در بوته امتحان قرار مى‏دهد تا مشخّص شود كداميك از شما بهترين عمل را بجاى آورد.
حضرت على‏عليه السلام در ركوع انگشترش را به فقيرى داد و آيه‏اى از قرآن بخاطر آن نازل شد. مردم گمان كرده‏اند نازل شدن يك آيه بخاطر يك انگشتر، از آن جهت بوده كه انگشتر قيمتى بوده و لذا گفته‏اند: قيمت انگشتر به مقدار خراج و مالياتِ شامات و سوريه بوده است.
در حالى كه انگشترى با چنين قيمت هرگز با زهد على‏عليه السلام سازگار نيست، چنانكه با عدل على هم نمى‏سازد كه او چنين انگشترى در دست كند و بعضى در فقر و ندارى باشند. اما حقيقت آنست كه نزولِ آيه «اِنَّما وَلِيّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُه وَالَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيموُنَ الصَّلوةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ» (107) بخاطر كيفيت عمل بود نه كميّت آن، بخاطر اخلاص وقصد قربت بود، نه وزن وحجم وقيمتِ انگشتر.
خاطره
بهلول گروهى را ديد كه مسجدى مى‏سازند و ادعا مى‏كنند كه براى خداست، او بر سنگى نوشت: بانى اين مسجد بهلول است و آنرا شبانه بر در مسجد نصب كرد. روز بعد كه كارگران سنگ را ديدند به هارون‏الرشيد ماجرا را گفتند او بهلول را حاضر كرد و پرسيد چرا مسجدى را كه من مى‏سازم به نام خودت كرده‏اى؟
بهلول گفت اگر تو مسجد را براى خدا مى‏سازى بگذار نام من بر آن باشد خدا كه مى‏داند بانى مسجد كيست، او كه در پاداش دادن اشتباه نمى‏كند. اگر براى خداست چه نام من باشد چه نام تو اين كه مهم نيست. بهلول با اين كار به او فهماند كه قصد قربت ندارد بلكه قصد شهرت و نام دارد. به همين جهت قرآن اعمال كفار را به سراب تشبيه مى‏كند كه بنظر آب مى‏آيد امّا واقعيتى ندارد: «وَالَّذينَ كَفَروُا اَعْمالُهُم كَسَرابٍ بِقيعَة يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً» (108)
اعمال كافران همچون سرابى است در بيابان خشك، كه انسان تشنه آنرا آب مى‏پندارد.
اصولاً اسلام، عملى را صالح مى‏داند كه هر چهار عنصر آن نيك باشد: عمل، انگيزه، وسيله و شيوه.
نه تنها در ابتداى كار قصد قربت لازم است، بلكه در طول عمل بايد قصد قربت دوام داشته باشد، والاّ كلّ عمل باطل است. اگر موتور هواپيما حتى دقيقه‏اى از كار بيفتد سقوط حتمى است. شرك و ريا در نيّت، حتى اگر يك لحظه باشد تمام عمل را حبط و نابود مى‏كند.
خاطره
در يك مسافرت هوايى، همه مسافرين هواپيما را كه در آستانه حركت بود پياده كردند و ساعت‏ها پرواز به تأخير افتاد. سبب آنرا پرسيدم، گفتند: يك سوسك در هواپيما ديده شده است! گفتم: اين همه تأخير بخاطر يك سوسك! گفتند: بله زيرا چه بسا همين سوسك يك سيم را بجود و سيستم كنترل هواپيما مختلف شود و حادثه‏اى رخ بدهد.
چه بسا كارهاى خيرى كه بايد سبب پرواز انسان به سوى خدا شود، امّا بخاطر يك مرض روحى نه فقط موجب صعود، بلكه سبب سقوط او گردد.

آثار و بركات نيّت پاك
با نگاهى كوتاه و گذرا به آيات و روايات، آثار و بركات زيادى براى نيتّ پاك درمى‏يابيم كه بطور فشرده گوشه‏هايى از آنها را بيان مى‏كنيم:
1- كسى كه حُسن نيّت داشته باشد رزق او فراوان مى‏شود. (117) شايد مراد حديث آن باشد كه بخاطر حُسن نيّت، رفتار و برخورد او با مردم به نحو مطلوب مى‏شود و قهراً افراد بيشترى جذب شغل و كار او مى‏شوند و درآمد بيشترى بدست مى‏آورد.
2- حُسن نيّت، توفيقات انسان را زياد مى‏كند، زندگى طيّب و دلچسب مى‏شود و دوستان زيادى را براى انسان مى‏آورد. (118)
الطاف الهى به قدر حُسن نيّت افراد است و هرچه نيت بهتر و خالص‏تر باشد لطف خداوند نيز بيشتر مى‏گردد.
3- به انسان طول عمر مى‏دهد.
در روايات آمده: كسى كه حج را تمام كرد، اگر در موقع بازگشت به وطن نيّت كند و تصميم بگيرد براى سال بعد هم به حج بيايد، خداوند بخاطر همين آرزوى خوب، به او طول عمر مى‏دهد. (119)
4- حسن نيّت، گذشته انسان را جبران مى‏كند. على‏عليه السلام مى‏فرمايد: اگر گنهكار با حسن نيت توبه كند خداوند آنچه را به عنوان كيفر از او گرفته به او پس مى‏دهد و هرگونه مشكلى در كارش باشد اصلاح مى‏كند. (120)
5 – خداوند به نيّتِ كار خير، پاداش آن كار خير را مى‏دهد گرچه انسان موفق به انجام آن كار نشود. با نيّتِ صادق، كارهاى نشده براى انسان به حساب مى‏آيد، چنانكه در روايت آمده: اگر انسان مؤمنى بگويد: اگر خداوند به من امكانات مى‏داد چنين و چنان مى‏كردم. و اين آرزو صادقانه باشد، خداوند پاداش آن كارهاى خير را به او مرحمت مى‏فرمايد. (121) حتى اگر صادقانه آرزوى شهادت كند و از خداوند شهادت بخواهد، خداوند او را به درجات شهدا مى‏رساند گرچه در رختخواب از دنيا برود. (122)
از لطف خدا همين بس كه براى تصميم به كار خير پاداش مى‏دهد، امّا براى نيّتِ گناه تا وقتى گناهى انجام نشود كيفر نمى‏كند. (123)
6- نيّت پاك مى‏تواند مادّى‏ترين امور زندگى را عامل قرب انسان قرار دهد، چنانكه معنوى‏ترين حالات مانند سجده و گريه اگر از روى ريا باشد وسيله دورى انسان از خدا مى‏گردد.
در روايات مى‏خوانيم: همانگونه كه جسم با روح پايدار است دين با نيت صادق استوار است. (124) دل پاك و حُسن نيت از بهترين ذخائر و گنجينه‏هاى الهى است و هرچه نيت بهتر باشد ارزش اين گنج بيشتر خواهد بود (125) و اصولاً نيّت و تصميم و اراده جدّى، توان بدنى انسان را چندبرابر مى‏كند.
امام صادق‏عليه السلام مى‏فرمايد: خداوند در قيامت مردم را بر اساس نيّاتى كه دارند محشور مى‏كند. (126) كسى كه هدفش انجام وظيفه باشد براى او نوع كار و رسيدن به نتيجه مهم نيست. چنانكه قرآن مى‏فرمايد:
«وَ مَنْ يُقاتِلْ فى‏ سَبيلِ اللَّهِ فَيُقْتَلْ اَوْ يَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتيهِ اَجْراً عَظيماً» (127)
كسى كه در راه خدا بجنگد، چه كشته شود و چه پيروز شود ما پاداش بزرگى به او خواهيم داد.
آنچه مهم است جهاد در راه خداست اما اينكه نتيجه‏اش شكست باشد يا پيروزى، در پاداشِ الهى تأثيرى ندارد. قرآن در جاى ديگرى مى‏فرمايد:
«وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِراً اِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْت فَقَدْ وَقَعَ اَجْرُه عَلَى اللَّهِ» (128)
كسى كه براى هجرت بسوى خدا و پيامبر، از خانه‏اش خارج شود و سپس مرگ او را دريابد پاداشش با خداست.
از اين آيه نيز بخوبى فهميده مى‏شود كه اگر انسان بخاطر خدا از خانه خارج شود، گرچه به مقصد هم نرسد پاداش دارد. مهم نيّتِ عمل است نه خود عمل، مهم قدم گذاردن در راه است نه رسيدن به مقصد.
رسول خداصلى الله عليه وآله به ابى‏ذر فرمود: تصميم بر كار خير داشته باش گرچه توفيق عمل پيدا نكنى، زيرا اين تصميم تو را از جرگه غافلين بيرون مى‏آورد. (129)
در حديثى ديگر مى‏خوانيم: هر كارى كه همراه با نيت الهى باشد بزرگ است، گرچه آن كار ساده و كوچك باشد. (130) چنانكه مهم‏ترين كارها، اگر با نيت صحيح نباشد ارزشى ندارد. پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏فرمايد: بيشتر شهداى امّت من در رختخواب از دنيا مى‏روند و چه بسيارند كسانى كه در جبهه كشته مى‏شوند اما خدا بر نيتّ آنان آگاه است. (131)
پيامبر گرامى اسلام در جنگ تبوك فرمود: همانا كسانى كه در مدينه هستند اما آرزوى جبهه و شركت با ما را دارند بخاطر همان نيّت در اجر ما شريكند. (132)
چنانكه در روايتى ديگر مى‏خوانيم: كسى كه با فكر بيدارشدن براى نماز شب به رختخواب مى‏رود، اگر هم در خواب بماند خداوند خوابش را صدقه و نفس كشيدنش را تسبيح قرار مى‏دهد و پاداشِ نماز شب را برايش ثبت مى‏فرمايد. (133)
بى‏جهت نيست كه به ما سفارش شده حتى در خوردن و خوابيدن هم هدف مقدّسى داشته باشيد. (134) و اگر شخصى را بخاطر خداوند دوست بداريد و خيال كنيد كه او انسان خوبى است، گرچه او دوزخى باشد اما شما مأجور هستيد. (135)

امتياز نيّت بر عمل
امتيازى كه نيّت كار بر نفس كار دارد، اين است كه در انجام كار، گاهى ريا و خودنمائى مطرح است امّا در نيتّ چون يك امر درونى است و آثار ظاهرى ندارد، ريا و سمعه و امثال آن راه ندارد. امتياز ديگر نيتّ بر عمل آنست كه هميشه و همه جا ممكن است و شرائط خاصى نمى‏طلبد امّا انجام يك عمل نياز به شرائط و امكاناتِ فراوانى دارد.
در روايات، عنوانى است به نام رواياتِ «مَنْ بَلغ» كه اين دسته روايات مى‏گويد: اگر كسى روايتى شنيد كه مى‏گويد فلان عمل پاداش دارد و آن عمل را انجام داد، خداوند آن پاداش را به او مى‏دهد گرچه آن روايت درست نباشد، زيرا كسى كه به آن حديث عمل كرده با حسن نيّت انجام داده است.

درجات نيّت
1- گاهى ترس از قهر خدا يا طمع به لطف او انسان را به كارى وادار مى‏كند. چنانكه قرآن در اين مورد مى‏فرمايد: «اُدْعُوهُ خَوْفاً و طَمَعاً» (136) خدا را در هر حال بخوانيد؛ چه حال ترس، چه اميد.
و يا در جاى ديگرى مى‏فرمايد: «يَدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً» (137) ما را در حال اميد يا ترس مى‏خوانند.
2- مرحله بالاتر آنست كه انسان بخاطر تشكر از الطاف او كارى انجام دهد، گرچه پاداش يا كيفرى از جانب خداوند نباشد. چنانكه حضرت على‏عليه السلام مى‏فرمايد: «لَوْ لَمْ يَتَوَعَّدِ اللَّهُ عَلى‏ مَعْصِيَتِهِ لَكانَ يَجِبُ اَلاَّ يُعْصى‏ شُكْراً لِنِعْمَتِهِ» (138)
اگر خداوند بر معصيتش وعده عذاب نداده بود، بر انسان لازم بود بخاطر تشكر از نعمت‏هاى او نافرمانى او را نكند.
3- مرحله بالاتر، قرب به اوست كه انسان بدون چشمداشتى به بهشت و يا ترسى از دوزخ، خدا را عبادت كند چون تنها او را شايسته بندگى و عبادت مى‏داند.
4- بالاترين مرحله آنست كه عشق به خدا انسان را به كارى وادار كند، چنانكه على‏عليه السلام عشق به مرگ و لقاى خدا، از علاقه طفل به پستان مادر بيشتر مى‏داند و حضرت قاسم فرزند امام حسن مجبتى‏عليهما السلام در كربلا مى‏گويد: مرگ در راه خدا براى من از عسل شيرين‏تر است.
تكبيرةالاحرام
اللّه‏اكبر زائران خانه خدا، اوّلين كلام واجبشان گفتن لبيّك است كه با گفتن آن وارد اعمال حج مى‏شوند و يك سرى چيزها بر آنها حرام مى‏شود.
نماز نيز با گفتن اللّه‏اكبر شروع مى‏شود و امورى را بر نمازگزار حرام مى‏كند، مانند خوردن، آشاميدن و حرف زدن، لذا به تكبير اوّل نماز تكبيرةالاحرام مى‏گويند.
زائران مكّه در مسير راه به هر فراز و نشيب كه مى‏رسند لبيّك را تكرار مى‏كنند و اين تكرار مستحب است. نمازگزار نيز در هر خم و راست شدن و قيام و قعود مستحب است اللّه‏اكبر را تكرار كند.
«اللّه اكبر» اوّلين كلمه واجب به هنگام صبح است.
اوّلين كلمه‏اى است كه نوزاد مسلمان در آغاز تولد به عنوان اذان و اقامه مى‏شنود و آخرين كلمه‏اى است كه بر مرده خوانده مى‏شود (در نماز ميّت) و سپس وارد قبر مى‏شود.
يگانه ذكرى است كه در نماز هم واجب است و هم ركن نماز است.
اولين جمله در سرود مسلمانان يعنى اذان است.
«اللّه‏اكبر»، بيشترين ذكرى است كه هم در مقدّمات نماز، هم در خود نماز و هم در تعقيبات آن گفته مى‏شود، بطورى كه يك مسلمان در طول يك روز فقط در نمازهاى پنجگانه واجب (نه نمازهاى مستحب) حدود 360 مرتبه آنرا تكرار مى‏كند. بدين صورت كه:
1- براى هر 5 نماز اذان وارد شده و در هر اذانى 6 مرتبه «اللّه‏اكبر» گفته مى‏شود (مجموعاً 30 مرتبه)
2- براى هر 5 نماز اقامه وارد شده كه در هر اقامه‏اى 4 مرتبه اللّه‏اكبر گفته مى‏شود (مجموعاً 20 مرتبه)
3- قبل از تكبيرةالاحرام، در هر 5 نماز، 6 تكبير مستحب است و تكبير هفتم همان تكبيرةالاحرام واجب است، (مجموعاً 30 مرتبه)
4- تكبيرةالاحرامِ آغاز نمازها كه در مجموع 5 تكبير مى‏شود.
5 – قبل از هر ركوع در 17 ركعت يك تكبير وارد شده است. (مجموعاً 17 مرتبه)
6- در هر هفده ركعت نماز دو سجده داريم كه براى هر سجده دو تكبير مستحب است، يكى قبل و يكى بعد از آن. (مجموعاً 68 مرتبه)
7- هر نماز يك قنوت دارد كه قبل از هر قنوت يك تكبير وارد شده است (مجموعاً 5 مرتبه).
8 – در پايان هريك از نمازهاى 5گانه 3 تكبير وارد شده است. (مجموعاً 15 مرتبه)
9- بعد از هر نماز 34 مرتبه تكبير به عنوان تسبيحات حضرت زهرا مى‏گوييم. (مجموعاً 170 مرتبه)
اما حيف كه در طول عمر يك اللّه‏اكبر با توجه نگفتيم، كه اگر انسانى با ايمان و توجه كامل هر روز بيش از 360 مرتبه بگويد: خدا بزرگتر است، ديگر از هيچ قدرت وابرقدرت و توطئه‏اى هراس ندارد.

تكبير در نمازهاى ديگر
در نمازهاى عيد فطر و قربان، نه فقط در نماز كه قبل و بعد نماز، شعارها همه تكبير است.
در نماز آيات پنج ركوع داريم وبراى هر ركوع تكبيرى وارد شده است.
در نماز ميّت نيز اصولاً 5 تكبير ركن نماز است.

در نماز چگونه تكبير بگوييم؟
اسلام براى هر كار آدابى را بيان كرده است. در گفتن اللّه‏اكبر نيز آدابى بايد مراعات شود، از جمله:
1- هنگام گفتن تكبير در نماز، دو دست را تا مقابل گوش‏ها بالا بياوريم، بطورى كه وقتى دستها مقابل گوش رسيد تكبير تمام شده باشد.
امام رضاعليه السلام فرمود: حركت دستها در موقع تكبير در توجه و ابتهال به خدا و حضور قلب مؤثر است. (151)
2- انگشتان دست موقع تكبير بهم چسبيده باشد و بالا رود.
3- كف دستها رو به قبله باشد.
روايات بلندكردن دست هنگام تكبير را زينت نماز معرّفى كرده‏اند. (152)

معناى تكبير
اللّه‏اكبر، يعنى خدا برتر از همه موجوداتِ حسّى، ذهنى، مُلكى و ملكوتى است.
اللّه‏اكبر، يعنى خدا برتر از آنست كه كسى بتواند او را توصيف كند.
اى برتر از خيال و قياس و گمان و وهم
وز هرچه گفته‏ايم و شنيديم و خوانده‏ايم
مجلس تمام گشت و به پايان رسيد عمر
ما همچنان در اوّل وصف تو مانده‏ايم
امام صادق‏عليه السلام مى‏فرمايد: چون تكبير مى‏گويى بايد همه چيز نزد تو كوچك شود جز او. (153) اينكه انسان با زبان تكبير بگويد اما دل به ديگرى بسته باشد دروغگو و حيله‏گر است و بخاطر همين امر خداوند شيرينى ذكر خدا را از او مى‏گيرد.

تكبير در فرهنگ اسلامى
نه فقط در نماز، بلكه در بسيارى از موارد و مواضع، گفتن اللّه اكبر وارد شده است و لذا مسلمانان در صدر اسلام، هم در تلخى‏ها و هم در شادى‏ها تكبير مى‏گفته‏اند كه ما به گوشه‏اى از آن اشاره مى‏كنيم:
1- در جنگ خندق، مسلمين هنگام كندن خندق به سنگ محكمى برخورد كردند كه كلنگ شكست اما سنگ نشكست. پيامبر آمد و با ضربه‏اى سنگ را شكست. مسلمانان يك صدا تكبير گفتند و در همانجا پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: من سقوط كاخهاى روم و ايران را در برق و جرقه سنگ‏ها ديدم. (154)
2- على‏عليه السلام در جنگ صفين، هر كس را كه مى‏كشت با صداى بلند تكبير مى‏گفت و مسلمين با شمردن تكبيرها فهميدند كه حضرت چه تعداد را به هلاكت رسانده است. (155)
3- شبى كه فاطمه زهراعليها السلام را به خانه على‏ابن ابيطالب‏عليهما السلام مى‏بردند هفتادهزار فرشته، تكبيرگويان به زمين نازل شدند. (156)
4- پيامبر گرامى ما بر جنازه فاطمه بنت‏اسد، 40 تكبير (157) و بر جنازه عموى خود حضرت حمزه، 70 تكبير خواندند. (158)
5 – مستحب است در مراسم حج هر سنگ‏ريزه‏اى كه به جايگاه شيطان پرتاب مى‏شود يك تكبير گفته شود. (159)
6- در تسبيحات حضرت زهرا كه ثوابش معادل هزار ركعت نماز مستحبى است، 34 مرتبه تكبير آمده است. (160)
7- هنگامى كه پيامبراكرم متولد شد اولين كلمه‏اى كه بر زبان آورد كلمه مباركه اللّه‏اكبر بود. (161)
8 – روزى كه مكّه بدست مسلمانان فتح شد، پيامبر وارد مسجدالحرام شد و به حجرالاسود اشاره كرد و تكبير گفت و مسلمانان با صداى بلند چنان تكبير گفتند كه لرزه بر اندام مشركين افتاد. (162)
9- در روايات مى‏خوانيم: هرگاه چيزى موجب تعجب شما شد تكبير بگوييد. (163)
10- در جنگ اُحُد، قهرمانى از كفار مبارز مى‏طلبيد. حضرت على‏عليه السلام جلو رفت و چنان ضربه‏اى بر او وارد كرد كه پيامبر و مسلمانان با صداى بلند تكبير گفتند. (164)
11- پيامبراكرم به حضرت على مى‏فرمود: هرگاه به هلال ماه يا آينه نظر كردى و يا مشكلى به تو رو آورد 3 مرتبه تكبير بگو. (165)
12- زيد فرزند امام سجادعليه السلام كه عليه حكومت بنى‏اميّه قيام كرد، شعارش اللّه‏اكبر بود. (166)
13- در جنگ بدر، پيامبرصلى الله عليه وآله در انتظار هلاكتِ يكى از سران دشمن به نام نوفل بود، همين كه خبر دادند حضرت على او را از ميان برداشت پيامبر تكبير گفت. (167)
14- هنگامى كه حضرت على به خواستگارى حضرت زهرا آمد، پيامبر فرمود: صبركن تا موضوع را با دخترم فاطمه در ميان بگذارم. اما حضرت زهرا سكوت كرد و چيزى نگفت. پيامبر فرمود: «اللّه‏اكبر سكوتها اقرارها». (168)
15- در جنگ با خوارج، وقتى فرمانده آنها به هلاكت رسيد، حضرت على تكبير گفت و سجده كرد و همه مردم تكبير گفتند. (169)
16- گروهى از يهود مسلمان شدند و به پيامبر گفتند: پيامبران قبلى جانشين داشته‏اند وصىّ شما كيست؟
در اينجا آيه ولايت نازل شد كه رهبر شما خدا و رسول او و مؤمنانى هستند كه در حال ركوع زكات مى‏دهند. (170) پيامبر فرمودند: به مسجد برويم. وقتى وارد شدند فقيرى را ديدند كه خوشحال است و حضرت على در حال ركوع انگشتر خود را به او داده است. در اين هنگام پيامبر تكبير گفتند. (171)
17- گفتن تكبير به هنگام ورود به حرم امامان معصوم سفارش شده است. چنانكه قبل از خواندن زيارت جامعه، 100 تكبير در سه مرحله مى‏خوانيم كه به قول مرحوم مجلسى شايد دليل اين همه تكبير آن باشد كه جملاتِ زيارت جامعه شما را دچار غلوّ در مورد امامان نكند. (172)
18- حضرت على‏عليه السلام در قضاوت‏هاى خود وقتى مجرم را شناسايى مى‏كرد تكبير مى‏گفت. (173)
19- ميثم تمار كه به جرم طرفدارى از حضرت على‏عليه السلام بدستور ابن‏زياد به دار آويخته شد و با نيزه به او حمله كردند، در لحظه شهادت تكبير مى‏گفت و از دهانش خون مى‏آمد. (174)
20- در شب معراج، پيامبر از هر آسمانى كه مى‏گذشت تكبير مى‏گفت. (175)
21- جبرئيل نزد پيامبر بود كه حضرت على وارد شد جبرئيل گفت: اى محمّد! به خدائى كه ترا به پيامبرى مبعوث كرد، اهل آسمان‏ها از اهل زمين اين على را بهتر و بيشتر مى‏شناسند، هرگاه او در جنگ‏ها تكبير مى‏گويد ما فرشتگان نيز با او همصدا مى‏شويم. (176)
22- در جنگ خيبر وقتى مسلمانان وارد قلعه شدند، چنان تكبير مى‏گفتند كه يهوديان پا به فرار گذاشتند. (177)

سوره حمد
پس از گفتن تكبيرةالاحرام، بايد سوره حمد خوانده شود و اگر اين سوره در نماز خوانده نشود، نماز باطل است. «لا صلوة الاّ بفاتحة الكتاب» (178)
نام ديگر اين سوره، فاتحةالكتاب است، زيرا قرآن با اين سوره آغاز مى‏شود. اين سوره هفت آيه دارد (179) و بنا به روايت جابربن عبداللّه‏انصارى از رسول‏اكرم‏صلى الله عليه وآله بهترين سوره‏هاى قرآن است. (180)
سوره حمد، تنها سوره‏اى است كه بر هر مسلمانى واجب است حداقل روزى ده بار آنرا در نمازهاى پنجگانه خود بخواند.
در اهميت اين سوره همين بس كه در روايات آمده: اگر هفتاد مرتبه اين سوره را بر مرده خوانديد و زنده شد تعجب نكنيد. (181)
از نام‏گذارى اين سوره به فاتحة الكتاب، معلوم مى‏شود تمام آيات قرآن در زمان پيامبراكرم جمع‏آورى و به صورت كتاب درآمده و به امر ايشان در آغاز و ابتداى كتاب قرار داده شده است. آيات سوره مباركه حمد، اشاراتى درباره خدا و صفات او، مسأله معاد، و درخواست رهروى در راه حق، و قبول حاكميت و ربوبيّت خداوند دارد. همچنين در اين سوره علاقه خود را به ادامه راه اولياى خدا و بيزارى و انزجار از گمراهان و غضب‏شدگان ابراز مى‏كنيم.
سوره حمد مايه شفا است. هم شفا از دردهاى جسمانى و هم شفا از بيمارى‏هاى روحى. مرحوم علامه امينى در كتاب تفسير فاتحةالكتاب روايات فراوانى را در اين زمينه نقل كرده است.

گرچه بعضى افراد، بسم‏اللّه را جزء سوره ندانسته و يا قرائت آن را در نماز ترك كرده‏اند، اما مورد اعتراض مسلمين واقع شده‏اند. چنانكه معاويه روزى در نماز بسم‏اللّه را نگفت، مردم به او اعتراض كرده و گفتند «اَسَرَقْتَ اَمْ نَسيتَ؟!» آيه را دزديدى يا فراموش كردى؟ (186)
فخر رازى در تفسير خود شانزده دليل مى‏آورد كه بسم‏اللّه جزء سوره حمد است و آلوسى نيز در تفسير خود اين اعتقاد را دارد. احمدبن حنبل نيز در مُسند خود آورده است كه بسم‏اللّه جزء سوره است.
به اعتقاد اهل بيت رسول‏اللّه صلوات‏اللَّه‏عليهم‏اجمعين، كه صد سال سابقه بر رهبران فقهىِ مذاهب اهل تسنّن دارند و در راه خدا به شهادت رسيده و در قرآن نيز بر عصمت و پاكى آنها تصريح شده است، جمله «بسم‏اللّه‏الرّحمن‏الرّحيم» خود آيه‏اى مستقل و جزء سوره است.
امامان معصوم‏عليهم السلام اصرار داشتند كه در نماز «بسم‏اللّه» را بلند بگويند و امام باقرعليه السلام در مورد كسانى كه آيه بسم‏اللّه را در نماز نمى‏خواندند و يا جزء سوره نمى‏شمردند فرمود: «سَرقوا اَكرم آية» (187) بهترين آيه قرآن را به سرقت بردند!
علامه شهيد مطهرى در تفسير سوره حمد، ابن‏عباس، عاصم، كسائى، ابن‏عمر، ابن‏زبير، عطاء، طاووس، فخر رازى و سيوطى را از جمله كسانى معرفى مى‏كند كه بسم‏اللّه را جزء سوره مى‏دانسته‏اند. البتّه در ابتداى سوره برائت (سوره توبه)، بسم‏اللّه نيامده است كه به فرموده حضرت على‏عليه السلام بخاطر آن است كه بسم‏اللّه كلمه امان و رحمت است و با اعلام برائت از مشركين سازگار نيست.

بسم‏اللّه
بسم‏اللّه، نشانگر رنگ وصبغه الهى وبيانگر جهت‏گيرى توحيدى ماست.
بسم‏اللّه، رمز توحيد و به نام ديگران رمز كفر و به نام خدا و ديگران نشانه شرك است. نه دركنار نام خدا، نام ديگرى را ببريم و نه به جاى نام او نام ديگرى قرار دهيم. معناىِ «سَبِحّ اسْمَ رَبّك» آن است كه حتى اسم پروردگار نيز بايد از هر شريكى منزّه باشد.
بسم‏اللّه، رمز بقا و دوام است و هرچه رنگ خدايى نداشته باشد فانى است. (188)
بسم‏اللّه، رمز عشق به خدا و توكّل به اوست.
بسم‏اللّه، رمز دورى از تكبر و اظهار عجز به درگاه خداست.
بسم‏اللّه، رمز بيمه‏كردن كارها با نام خداست.
بسم‏اللّه، رمز قداست بخشيدن به كارهاست.
بسم‏اللّه، رمز ذكر و ياد هميشگى خداست كه خدايا ترا در هيچ حال فراموش نمى‏كنم.
بسم‏اللّه، بيانگر هدف انسان است كه خدايا هدفم تو هستى، نه مردم، نه دنيا و نه هوسها.
بسم‏اللّه، يعنى فقط و فقط از او استمداد مى‏جويم نه ديگران.
بسم‏اللّه، بيانگر آن است كه محتواى سوره از مبدأ حق و مظهر رحمت نازل شده است.