تحقیق درباره فلسفه عبادت

دانلود تحقیق و مقاله رایگان با عنوان تحقیق درباره فلسفه عبادت

فلسفه آفرينش انسان، بندگى و عبادت و عبوديّت است. اين صريح كلام الهى در قرآن كريم است كه مى‏فرمايد:
«وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» (2)
جن و انس را، جز براى پرستش و بندگى خود نيافريدم.
اين حكمت و هدف والا، سرلوحه همه رسولان الهى نيز بوده است. در قرآن مى‏خوانيم: «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِى كُلِّ اُمَّةٍ رَسُولاً اَنِ اعْبُدُوا اللّهَ وَاجْتَنِبُوا الطّاغُوت» (3)
در هرامّتى پيامبرى برانگيختم كه (به مردم بگويند:) بنده خدا باشيد و از طاغوت بپرهيزيد.
ناگفته نماند كه اين بندگى كردن، سودى به خدا نمى‏رساند بلكه مايه عزّت و سعادت خود انسان است وگرنه خداوند بى نياز مطلق است:
من نكردم خلق تا سودى كنم
بلكه تا بر بندگان جودى كنم
اگر معلّم به شاگردانش مى‏گويد: درس بخوانيد، نفع اين درس خواندن به خود آنان بر مى‏گردد و براى معلّم سودى ندارد.

ريشه ‏هاى عبادت
1. عظمت خدا
برخورد با يك شخصيت برجسته، انسان را به تواضع وا مى‏دارد، ديدار با يك دانشمند بزرگ، آدمى را به تكريم و احترام وا مى‏دارد، چون كه انسان در برابر عظمت و دانش آن شخصيت و اين دانشمند، خود را كوچك و كم سواد مى‏بيند. خداوند، مبدأ همه عظمت‏ها و جلال‏هاست. شناخت خدا به عظمت وبزرگى، انسان ناتوان وحقير را به كُرنش وتعظيم در برابر او وامى‏دارد.
2. احساس نياز و وابستگى
انسان، عاجز، نيازمند و ناتوان است و خداوند، در اوج بى نيازى و غناى مطلق، و سر رشته دار امور انسان‏هاست. اين هم عاملى است، تا انسان در برابر خداوند «بندگى» كند.
3. سپاس نعمت
توجه به نعمت‏هاى بى حساب و فراوانى كه از هر سو و در هر زمينه ما را احاطه كرده، قوى‏ترين انگيزه را براى پرستش پروردگار ايجاد مى‏كند. نعمت‏هايى كه حتّى پيش از تولّد شروع مى‏شود و در طول زندگى همراه ماست و در آخرت هم (اگر شايستگى داشته باشيم) از آن بهره‏مند خواهيم شد. قرآن به اين نكته اشاره كرده و به مردم زمان پيامبر صلى الله عليه وآله مى‏فرمايد:
«فَلْيَعْبُدُواْ رَبَّ هَذَا الْبَيْتِ الَّذِى أَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَءَامَنَهُم مِّنْ خَوْف» (4) بايد خداى كعبه را عبادت كنند، خدايى كه آنان را از گرسنگى نجات داد و از ترس، ايمن ساخت.
4. فطرت
در سرشت انسان، پرستش و نيايش وجود دارد. اگر به معبود حقيقى دست يافت، كه كمال مطلوب همين است، و اگر به انحراف و بيراهه دچار شد، به پرستش معبودهاى بدلى و باطل مى‏پردازد. بت پرستى، ماه و خورشيد پرستى، گوساله و گاو پرستى، نمونه‏هايى انحرافى است كه وجود دارد، كسانى هم پول و مقام و همسر و ماشين و مدال و … را مى‏پرستند.
انبيا آمده‏اند تا فطرت را در مسير حق، هدايت كنند و انسان را از عبادت‏هاى عوضى نجات بخشند. حضرت على عليه السلام در مورد بعثت رسول خدا صلى الله عليه وآله مى‏فرمايد:
«فَبَعَثَ اللّهُ مُحَمَّداً بِالْحَقَّ لِيُخرِجَ عِبادَهُ مِنْ عِبادَةِ الاوثانِ اِلى‏ عِبادَتِهِ …» (5) خداوند حضرت محمّد صلى الله عليه وآله را برانگيخت، تا بندگانش را از «بت‏پرستى» به «خدا پرستى» دعوت كند.
روحِ عبادت در فطرت انسان نهفته است و اگر درست رهبرى نشود به عبادت بت و طاغوت مى‏گرايد. مثل ميل به غذا كه در هر كودكى هست، ولى اگر راهنمايى نشود، كودك خاك مى‏خورد و لذّت هم مى‏برد. بدون هدايت صحيحِ اين گرايش فطرى نيز، انسان به عشق‏هاى زودگذر پوچ يا پرستش‏هاى بى محتواى انحرافى دچار مى‏شود.

چگونه عبادت كنيم؟
مگر نه اينكه نشانى هر خانه را بايد از صاحب خانه گرفت؟ و مگر نه اينكه در هر ضيافت و مهمانى، بايد نظر ميزبان را مراعات كرد؟
عبادت، حضور در برابر آفريدگار است و نشستن بر سر مائده‏هاى معنوى كه او براى «بندگان» خود فراهم كرده است.
پس، چگونگى عبادت را هم از او بايد فراگرفت و به دستور او عمل كرد و ديد كه او چه چيز را عبادت دانسته و عبادت را به چه صورت از ما طلبيده است؟
غير از شكل ظاهرى عبادات، به خصوص نماز كه بيشتر در چگونگى آن سخن خواهيم گفت، محتواى عبادت را بايد از ديد اولياى دين و متن مكتب شناخت و به كار بست.
بهترين عبادت‏ها آن است كه:
1. آگاهانه باشد.
دو ركعت نمازِ انسان آگاه و دانا، از هفتاد ركعت نماز شخص نادان برتر است. و عبادت كننده ناآگاه، همچون الاغ آسياب است كه مى‏چرخد ولى پيش نمى‏رود. (6)
امام صادق عليه السلام مى‏فرمايد: كسى كه دو ركعت نماز بخواند و بداند با كه سخن مى‏گويد، گناهانش بخشيده مى‏شود. (7) در اين صورت است كه نماز، معراج روح مى‏شود و عامل بازدارنده از فساد و موجب قرب به خدا مى‏گردد.
2. عاشقانه باشد.
آنچه موجب نشاطروح در عبادت مى‏شود وعابداز پرستش خود لذّت مى‏برد، عشق به اللّه و شوق به گفت‏وگوى با اوست.
عبادت‏هايى بى روح و از روى كسالت و سستى و خمودى، نشانه نداشتن شور و شوق نيايش و نجوا با پروردگار است. در دعا مى‏خوانيم: «… وَ اجْعَلْ نِشاطِى فى عِبادَتِكَ» (8)
خداوندا! نشاط مرا در عبادت خودت قرار بده.
آنان كه از عبادت لذّت نمى‏برند، همچون بيمارانى هستند كه از غذاى لذيذ، لذّت نمى‏برند.
اگر اين شوق وعشق باشد، ديگر چندان نيازى به تبليغ، تشويق و تحريك از بيرون نيست، بلكه انگيزه درونى انسان را به عبادت وامى‏دارد و آنگونه كه براى ديدار شخصيت معروف ومحبوبى، لحظه شمارى مى‏كنيم واز آن ديدار، مسرور مى‏شويم، از عبادت هم به وجد و نشاط مى‏آييم.
براى عاشقان، شنيدن صداى «اذان» اعلام فرا رسيدن لحظه ديدار است. پيامبر اسلام به بلال مى‏فرمود: «اَرِحْنا يا بلال» (9) اى بلال! ما را از غم و تلخى نجات بخش. اين شوق زايد والوصف آن حضرت را به نماز مى‏رساند.
3. خالصانه باشد.
هيچ چيز همچون «ريا» و خودنمايى و مردم فريبى، آفت عبادت نيست. از طرف ديگر، هيچ چيز چون خلوص، ارزش آفرين عبادت و نماز نيست. البتّه داشتن اخلاص در عبادت بسيار دشوار است، و دل و جان را از تهاجم وسوسه‏هاى ابليسى رهاندن، رنجى بزرگ دارد و همتى بلند و اراده‏اى نيرومند مى‏طلبد. عبادت تا خالص نباشد، در درگاه الهى پذيرفته نيست و تنها پيشانى بر زمين سودن و قرائت صحيح داشتن و در صف اوّل جماعت ايستادن و … ملاك نيست. بايد نماز و بندگى از رنگِ ريا پاك و به رنگِ الهى «صبغةاللّه» (10) آراسته باشد تا به خدا برسد. تعبير قرآن چنين است:
«وَمَآ أُمِرُواْ إِلَّا لِيَعْبُدُواْ اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ» (11)
هيچ دستور عبادى براى مردم نيامده مگر آنكه امر به اخلاص در آن شده است.
4. خاشعانه باشد.
خشوع، حالت قلبى انسان در عبادت و نتيجه توجّه كامل به مقام بندگى در آستانِ الهى است. آنكه نياز و عجز خود را مى‏داند و عظمت و كمال الهى را مى‏شناسد و در عبادت، خود را در برابر آن خداى بى همتا و آگاه مى‏يابد. حالتى متناسب با اين «حضور» پيدا مى‏كند، در اين حالت قلب، خاشع مى‏شود، نگاه افتاده مى‏گردد و توجّه از هر چيز ديگر بريده و به معبود متوجّه مى‏شود.
قرآن در توصيف مؤمنان و عبادت‏شان مى‏فرمايد: «الَّذِينَ هُمْ فِى صَلَاتِهِمْ خَشِعُونَ» (12) در نمازشان خاشع‏اند.
اين حالت، محصول آن توجّه است، در حديث مى‏خوانيم: «اُعبُدِ اللّهَ كَأَنَّكَ تَراهُ» (13) خدا را چنان عبادت كن كه گويا او را مى‏بينى. «فَصَلِّها لِوَقتِها صَلاةَ مُوَدَّعٍ» (14)
چنان نماز را در وقت خودش بخوان كه گويا آخرين نماز است. يعنى همواره اين حالت را داشتن كه گويا فقط براى همين يك نماز، فرصت باقى است.
5 . مخفيانه باشد.
رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: «اَعظَم العبادة اَجراً اَخفاها» (15) پاداش عبادتى بيشتر وبزرگتر است كه مخفى‏تر باشد. اين براى آن است كه عبادت (به خصوص عبادت‏هاى مستحب) در حضور جمع، زمينه بيشترى براى تظاهر وريا دارد.
البتّه اين در مواردى است كه اسلام، خود امر به عبادت آشكار نكرده باشد، همچون نمازجماعت در مسجد كه از نماز فرادى‏ در خانه برتر است.
شيطان، دشمن رستگارى انسان است و سوگند خورده است كه همواره در راه انسان، چاه گمراهى بكند و پرتگاه گناه پديد آورد و انسان را مانند خودش جهنّمى كند. از اين رو، براى تباه ساختن عمل انسان، دام مى‏گسترد و عبادت او را فاسد مى‏كند. يا از راه ريا و خراب كردن نيّت. يا پديد آوردن عُجب و خودپسندى به خاطر عبادت. يا از طريق سلب توفيق از انسان. و … يا از راه كشاندن به گناه، كه موجب تباه شدن و هدر رفتن زحمت انسان در طريق بندگى مى‏شود.
همچون كشاورزى كه محصول زحمت‏هاى طاقت فرسايش، با جرقه‏اى مى‏سوزد و دود مى‏شود، و يا جامى از آب زلال كه با افتادن حشره يا ريختن خاك در آن، آلوده مى‏شود.

شرايط تكليف
از ميان موجودات، انسان ويژگى تكليف را داراست و اين از امتيازات و افتخارات اوست كه از سوى خداى هستى، فرمان مى‏يابد و عهده دار انجام كارها و وظايفى مى‏شود كه خواسته پروردگار جهان است.
يكى از علما، هميشه سالگرد بلوغ خود را كه مرحله رسيدن به «تكليف» است جشن مى‏گرفت و مى‏گفت: در چنين روزى، لياقت مسئوليت پذيرى و انجام تكاليف الهى را يافته‏ام. روز رسيدن به تكليف، روز مباركى است و شايسته است كه براى آن «جشن تكليف» گرفت.
به هر حال، آنچه كه شرط تكليف انسان است به صورت فشرده از اين قرار است:
1. بلوغ
بلوغ سنّى آن است كه پسران، پانزده سال را تمام كرده، به سن 16 سالگى وارد شوند (16) و دختران 9 سال را به پايان رسانده، ده ساله شوند.
با اين بلوغ تكليفى، انجام همه واجبات دينى و پرهيز از محرّمات، بر انسان لازم مى‏شود و در صورت تخلّف، گناه كرده و مورد مؤاخذه الهى قرار مى‏گيرد.
غير از اين بلوغ، بلوغ‏هاى ديگرى هم هست. همچون:
الف) بلوغ سياسى در مسائل اجتماعى و آگاهى‏هاى سياسى و شناخت جامعه و روابط حكومتى و …
ب) بلوغ اقتصادى كه رسيدن به مرحله‏اى از رشد است كه انسان بتواند در اموال خود، عاقلانه و بر اساس مصلحت، دخل و تصرّف كند و قادر بر حفظ اموال خود باشد.
ج) بلوغ ازدواج، كه دختر و پسر، غير از سنّ و سال، توانايى اداره زندگى و پذيرش مسئوليت ازدواج و تشكيل خانواده را داشته باشند.
گرچه بلوغ، شرط تكليف است، ولى پيش از رسيدن به سنّ تكليف، هم نوجوانان وظيفه دارند با عادت دادن خود به انجام وظايف و دورى از گناهان، آماده ورود به مرحله تكليف شوند، و هم اولياى آنان موظّف‏اند به نحوى آنان را تربيت كنند و به نماز و عبادت و پرهيز از معاصى عادت دهند كه هنگام تكليف، مشكلى از نظر شناخت وظيفه و آگاهى به مسائل و مبانى دينى و اجراى دستورات الهى نداشته باشند.
2. قدرت
تكليف، تابع توان است. خداى دادگر، از هيچ كس عملى فوق طاقت او نخواسته است و اگر كسى نسبت به انجام كارى ناتوان باشد، تكليفى هم ندارد. خداوند در قرآن مى‏فرمايد:
«لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلّا وُسْعَهَا» (17)
خداوند هيچ كس را جز در حدّ توان او تكليف نمى‏كند.
3. اختيار
شرط ديگر تكليف، اختيار است. اگر فشار و اجبار، مانع انجام وظيفه شد، در شرايط اضطرار و ناچارى، انسان مكلّف نيست و ترك تكليف هم كيفر ندارد، مثل آنكه حكومتى طاغوتى مانع رفتن انسان به حج شود، يا ظالمى انسان را به زور، وادار به خوردن روزه كند.
4. عقل
عقل، وجه برترى انسان بر حيوان و شرط تكليف و پشتوانه معرفت و عمل اوست. كيفر و پاداش انسان نيز بستگى به آن دارد. كسى كه ديوانه و سفيه باشد، از محدوده تكاليف بيرون است. بنا به اهمّيت اين گوهر پربها در وجود انسان و زندگى او، خداوند هر چه را كه به عقل و كارآيى آن لطمه بزند حرام ساخته، مانند شراب، و به آنچه موجب كمال و شكوفايى آن شود، دستور داده است، همچون دانش آموختن، مشورت كردن، مسافرت و كسب تجربه و …

عبادت، در ترازوى سنجش
گفتيم: عبادت، يعنى بندگى و پرستش، اطاعت امر خدا و انجام تكليف الهى، خواستِ خود را فداى خواسته پروردگار كردن و گردن نهادن به احكام شرع.
آنچه به عنوانِ تكليف و عبادت انجام مى‏شود، به لحاظ نيّت و محتوا و كيفيّت انجام و خصوصيات فردى هر كس، مراحل و مراتبى مى‏يابد.
گاهى عمل عبادى، تنها مرتبه صحّت و درستى را از نظر رعايت شرايط دارد، گاهى به مرتبه قبول مى‏رسد، و گاهى هم صفت كمال مى‏يابد. پس براى عبادات، شرايط زير مطرح است:
1. شرايط صحّت عبادات
2. شرايط قبولى عبادات
3. شرايط كمال عبادات
و اينك توضيحى پيرامون اين سه مرحله و سه نوع شرايط:

شرايط صحّت عبادت
هدفِ درست و شكلِ صحيح عبادت، دو عامل مهمّ در صحّت آن است. يعنى هم مقصود از عبادت، بايد رضاى خدا و قصد قربت و انجام فرمان الهى باشد، نه جلب نظر مردم و ريا و خودنمايى، و هم صورت ظاهرى آن، طبق دستور باشد، حتّى در جزئيات آن.
عمل خالص و نيّت خدايى در عبادات، آن است كه چشمداشت تمجيد و تشكّر از مردم نداشته باشيم، براى خدا كار كنيم و اجر خود را در بندگى و طاعت، از او بخواهيم.
امام صادق‏عليه السلام فرمود: «وَالعَمَلُ الخالِصُ الَّذى لا تُريدُ اَنْ تَحمِدَكَ عَلَيْهِ اَحَدٌ اِلاّ اللّهُ» (18)
عمل خالص عملى است كه در انجامش، جز از خدا، از احدى انتظار سپاس وستايش نداشته باشى.
عامل ديگر صحّت عبادت به شكل آن مربوط است، يعنى عمل، طبق آنچه گفته‏اند و مطابق دستور شرع باشد، نه بر اساس ذوق و سليقه شخصى يا مد روز يا پسند مردم. اينكه مثلاً نماز را چگونه بايد خواند، كجا آهسته و كجا بلند، كجا نشسته و كجا ايستاده، كجا چهار ركعت و كجا دو ركعت، و … همه طبق دستور باشد، گرچه همه عبادت است.
رسول خداصلى الله عليه وآله فرموده است:
«لا قَوْلٌ وَ لا عَمَلٌ و لا نيّةٌ اِلاّ بِاِصابَةِ السُّنَةِ» (19) هيچ ارزشى براى گفته‏ها و عمل‏ها نيست، مگر آنجا كه به سنّت برسيم و متعبّد باشيم و طبق دستور، عمل كنيم.
اگر به شما بگويند در صد قدمى گنجى است كه مى‏توانيد استخراج و تصاحب كنيد، اگر 98 قدم يا 102 قدم برويد و حفر كنيد، به گنج دست نخواهيد يافت و رنج بيهوده كشيده‏اند.
در گرفتن شماره تلفن، يك شماره كم و زياد، تماس را با خانه يا اداره ديگرى بر قرار مى‏كند و كليد، اگر يك دندانه كم يا زياد يا جابجا ساخته شود، قفل را نخواهد گشود.
امّا كسانى از روى انحراف، در شك عبادت خدا تغييراتى مى‏دهند. اين تغيير دادن‏ها گاهى از روى لجاجت است، گاهى روشنفكر مآبى علّت آن است، گاهى مقدّس مآبى و كلاه شرعى سبب آن مى‏شود و گاهى جهالت و نادانى يا عوامل ديگر.
«تعبّد» آن است كه حتّى در شكل عمل هم، آنگونه كه دستور دين است، بى كم و كاست، عمل كنيم تا به مفهوم صحيح، «بندگى» كرده باشيم.

شرايط قبولى عبادت
مقصود، شرايطى است كه رعايت آن‏ها، علاوه بر درستى عمل، موجب قرب به خدا و جلب رضاى او مى‏شود. ممكن است نمازى صحيح باشد ولى سبب رشد و تزكيه روح نشود، همچون دارويى كه شفابخش نباشد، يا جنسى در بازار بى‏مشترى باشد. عبادت هم، گاهى تنها در حدّ نجات بخشى از كيفر است، ولى گاهى انسان را محبوب خدا و عمل را مقبول درگاهش مى‏سازد.
در آيات و روايات، نكات بسيارى پيرامون قبولى عبادت و عمل مطرح است كه به عنوان نمونه، چند مورد ذكر مى‏شود.
1. در بُعد اعتقادى، «ايمان»
قرآن كريم مى‏گويد: اعمال شايسته و صالح، از كسى كه «مؤمن» باشد، موجب حيات طيّبه مى‏شود. «مَنْ عَمِلَ صَلِحاً مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى‏ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَوةً طَيِّبَةً» (20) و در آيه ديگرى مى‏فرمايد: «وَمَن يَكُفُرْ بِالْإِيمَنِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ» (21) كسى كه كفر ورزد و ايمان را نپذيرد، اعمالش تباه مى‏شود.
آنكه خدا را باور ندارد، چگونه انتظار دارد پرستش‏هايش مورد پذيرش آفريدگار قرار گيرد؟
2. در بُعد سياسى، «ولايت»
آنچه عمل را در مسير صحيح و خدايى قرار مى‏دهد، پيروى از رهبرى آسمانى و شايسته است. در سايه چنين رهبرى و ولايتى، خط صحيح عمل و عبادت، كارساز مى‏شود و در غير آن، يا بى‏خاصيت و بى‏اثر مى‏شود، يا عبادت هم در راستاى اهداف دشمنان راه خدا قرار مى‏گيرد.
اگر مسافران، با راننده‏اى راه شناس و امين مسافرت كنند، هر چند ژنده پوش و نامرتّب باشند، سرانجام به مقصد مى‏رسند. ولى سرنشينان شيك پوش و آراسته اتومبيلى كه به راننده‏اش اطمينان نيست، ناشى يا مست است يا مسير را عوضى مى‏رود، هرگز به مقصد نمى‏رسند، بلكه چه بسا نابود مى‏شوند.
امروزه كشورهاى اسلامى، ارزشمندترين دستورالعمل‏هاى اسلامى را در اختيار دارند ولى بخاطر گردن ننهادن به رهبرى معصومين يا جانشينان آنان و تن دادن به ولايت جور وحكومت طاغوت‏ها، دچار ذلّت، تفرقه وضعف‏اند.
عبادت در سايه رهبرى صحيح، مفهوم راستين خود را مى‏يابد و خداوند آن را مى‏پسندد و مى‏پذيرد.
در حديث از امام باقر عليه السلام آمده است:
«مَنْ دانَ اللّهَ بِعِبادَةٍ يَجْهَدُ فيها نَفْسَهُ وَ لا اِمامَ لَهُ مِنَ اللّهِ فَسَعْيُهُ غَيْرُ مَقْبُولٍ» (22) كسى كه ايمان به خدا دارد و عبادت‏هاى جانفرسا هم انجام مى‏دهد، ولى امام شايسته‏اى از طرف خدا ندارد، تلاشش بى فايده و نپذيرفته است.
در حديثى ديگر مى‏خوانيم:
«مَنْ لَمْ يَتَوَلَّنا لَمْ يَرْفَعِ اللّهُ لَهُ عَمَلاً» (23)
هر كه ولايت ما را نپذيرد و به رهبرى ما گردن ننهد، خدا عملى را از او بالا نمى‏برد.
3. در بُعد اخلاقى، «تقوا»
بندگى خدا با شرط تقوا و ترك گناه، قبول مى‏شود. قرآن پس از ذكر داستان هابيل و قابيل، كه هر دو به درگاه خداوند قربانى كردند و قربانى يكى پذيرفته و ديگرى ردّ شد، مى‏فرمايد: «إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ» (24)
خداوند، تنها از اهل تقوا، «قبول» مى‏كند.
آنكه دزدى كند و مال ديگران را انفاق كند، مقبول نيست. آنكه حق مردم را بخورد وبه نماز بايستد، نمازش مردود است.
آنكه نماز را ترك كند ولى جهاد نمايد، يا به ديگران ستم كند و نماز بخواند، يا به ديگرى تهمت بزند و غيبت كند و به زيارت هم برود، يا چشم ناپاك به نواميس مسلمين داشته باشد و نماز شب هم بخواند، آن نماز و جهاد، و اين زيارت و نافله را خدا نمى‏پذيرد، چون همراه با تقوا نيست و بدون تقوا هيچ عملى براى انسان، عمل خير به حساب نمى‏آيد.
4. در بُعد اقتصادى، «رسيدگى به محرومين»
نيازمندان و فقيران، بندگان خدايند. آن عبادت و بندگى كه همراه با رسيدگى به وضع بندگان ناتوان و محروم خدا نباشد، بى ارزش است. در آيات و روايات، موضوع «نماز» و «زكات»، معمولاً در كنار هم آمده است كه يكى ارتباط با خداست و ديگرى ارتباط با خلق خدا.
از امام رضا عليه السلام نقل شده كه فرمود:
«مَنْ صَلّى‏ وَ لَمْ يُزَكِّ لَمْ تُقْبَلْ صَلوتُهُ» (25) نماز افرادى كه زكات ندهند، پذيرفته نيست.
آرى نپرداختن حقوق واجب محرومين، اموال انسان را آميخته به حرام مى‏كند و زندگى از مسير الهى بيرون مى‏رود.
5 . در بُعد اجتماعى، «خوش رفتارى»
اساس جامعه اسلامى بر اخوّت و صفا و برادرى ميان مسلمانان است. هر چه كه اين روابط را به هم بزند و وحدت را بشكند و حرمت افراد را زير پا بگذارد، چنان ناپسند است كه قبول عبادت را هم با مشكل مواجه مى‏سازد. غيبت و بهتان باشد، يا تفرقه انگيزى و نمّامى، سوء خلق و بدرفتارى باشد، يا مردم آزارى و قطع رحم.
بر عكس، صله رحم، حسن خلق، مودّت با مردم و حسن نيّت با ديگران، موجب رضاى خدا و قبول اعمال است. در اين زمينه‏ها حديث بسيار است. به اين روايت توجّه كنيد.
رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:
هر كس مسلمانى را غيبت كند، تا چهل روز، نماز و روزه‏اش قبول نمى‏شود، مگر اينكه غيبت شده او را ببخشد. (26)
رسول خدا صلى الله عليه وآله به ابوذر فرمود:
از هجران و قهر كردن با برادر دينى بپرهيز، چرا كه با اين ترك رابطه، عمل قبول نمى‏شود. (27)
و امام صادق عليه السلام فرمود:
بد اخلاقى و بدرفتارى عمل را تباه مى‏كند، آن گونه كه سركه عسل را. (28)
6. در بُعد خانوادگى، «رعايت حقوق»
والدين و فرزندان نسبت به هم حقوق متقابل دارند و كسانى كه اين حقوق را مراعات نكنند، خدا نماز و كارهاى نيك آنها را نمى‏پذيرد. (29)
به روايت امام صادق عليه السلام : «مَنْ نَظَرَ اِلى اَبَويْهِ نَظَرَ ماقِتٍ وَ هُما ظالِمانِ لَهُ. لَمْ يَقْبَلِ اللّهُ لهُ صَلاةً» (30)
فرزندى كه از روى خشم به پدر و مادر خود نگاه كند – هر چند والدين در حق او كوتاهى و ظلم كرده باشند – نمازش از سوى خدا پذيرفته نيست.
آرى پيوند با خدا در صورتى مفيد است كه پيوند خانوادگى، با رعايت حقوق و وظايف متقابل ميان افراد، مراعات شود.
نماز، معراج روح و نردبان معنّويت است. در صورتى مى‏توان از اين نزدبان عروج كرد كه پايه‏اش لغزان نباشد. پايه استوار ارتباط با خدا، روابط صحيح ميان افراد خانواده است.

نشانه قبولى عبادت
با اين همه شرايطى كه براى قبولى عبادت و نماز است، بايد مراقب بود نماز بى فايده و پرستش بى خاصيت نداشته باشيم. صِرف انجام تكليف، كافى نيست، بايد چنان انجام وظيفه كرد، كه صاحب فرمان كه خداوند است، بپذيرد.
على عليه السلام مى‏فرمايد: «كُونُوا عَلى‏ قَبُولِ الْعَمَلِ اَشدَّ عنايتاً مِنْكُمْ عَلَى الْعَمَلِ» (31) بيشترين توجه شما، به قبولى عمل باشد، نه اصل عمل!
با اين حساب، از كجا مى‏توان فهميد كه طاعتمان را خدا پذيرفته است؟
امام صادق عليه السلام نشانه آن را چنين بيان مى‏كند:
«مَنْ اَحَبَ اَنْ يَعْلَمَ اَقُبِلَتْ صَلوتُهُ اَمْ لَمْ تُقْبَلْ فَلْيَنْظرْ هَلْ مَنَعَتْهُ صَلوتُهُ عَنِ الْفَحْشاءِ وَالْمُنْكَرِ؟ فَبِقَدْرِ ما مَنَعَتْهُ قُبِلتْ مِنْهُ» (32)
هر كه مى‏خواهد بداند آيا نمازش پذيرفته شده يا نه، ببيند آيا نمازش، او را از گناه و زشتى بازداشته است؟ به هر مقدار كه نمازش، مانع گناه و منكر شود، نمازش قبول شده است.

شرايط كمال عبادت
غير از شرط صحّت و شرايط قبول، شرايطى هم براى كمال عبادت است. يعنى اگر اين شرايط باشد، عمل عبادى ارزشى فوق‏العاده و كمالى بالاتر خواهد داشت. عبادات واعمالى كه شرايط زير را داشته باشد، برتر وكامل‏تر است:
1. مشكل‏تر بودن
در عبادت، بايد دشوارى آن را تحمل كرد و بر سستى و تن پرورى غلبه يافت و به پرستشى عاشقانه و پيوسته پرداخت. على‏عليه السلام فرموده است: «اَفْضَلُ الاَعْمالِ ما اَكْرَهْتَ نَفسَكَ عَلَيهِ» (33) بهترين كارها، عملى است كه خود را (على‏رغم عدم پذيرش نفس) بر آن وادار كنى.
آنكه در لحظات سخت، از رسول‏خدا حمايت ويارى كند.
آنكه با پاى پياده به سفر حج و زيارت برود.
آنكه با جان و مال، در راه خدا مبارزه كند.
آنكه در راه دين، سختى بيشترى تحمّل كند، از فضيلت بيشترى برخوردار است.
2. نظم و تداوم
عبادت اگر برنامه‏هاى دائمى ومنظّم داشته باشد، بهتراست. در روايات آمده است كه مؤمن، اوقات وكارهاى خود را تقسيم مى‏كند وبخشى را براى عبادت ومناجات با خدا قرار مى‏دهد.
3. مهم‏تر بودن
در كارها بايد اهمّ و مهمّ كرد و كارهاى «مهمّ» را فداى كارهاى «مهم‏تر» نمود.
وقتى بستگان انسان نيازمند هستند، چرا صدقه به ديگران؟
وقتى كارهاى مستحب، به واجبات انسان ضرر بزند، چه نيازى به انجام آن‏ها؟
وقتى كارى، نفع عام‏ترى دارد، چرا پرداختن به امورى كه خيرش محدود و موقّت است؟
على عليه السلام مى‏فرمايد:
«لا قُرْبَةَ بَالنَّوافِلِ اِذا اَضَرَّتْ بِالْفَرائِضِ» (34) هرگاه نمازهاى مستحب، به نمازهاى واجب ضرر برساند، ديگر آن نافله‏ها موجب قرب به خدا نخواهد شد.
4. بركت داشتن
گاهى كمال يك عمل، در بركت داشتن آن است، يعنى كارى باشد كه خير و سود آن، جاودان و گسترده و باقى باشد، نه موقّت و گذرا.
5 . سبقت گرفتن
در كارهاى نيك، پيشتاز بودن و شتاب به سوى صالحات و خيرات، امتيازات ويژه‏اى دارد.
پيوستن به اسلام در آغاز امر، برتر از مسلمان شدن در روزگار غلبه و قدرت مسلمين است. (35) به سوى نماز اوّل وقت بايد شتافت. در كارهاى خداپسند بايد پيشقدم بود. تأكيد بر «سارعوا» (36) و «سابقوا» (37) ، در قرآن و حديث نشان آن است كه سرعت و سبقت در عبادت مايه كمال عبادت است.
6. نشاط و دوام
منافقان، نماز را با كسالت و بى نشاط مى‏خوانند. (38)
اهل شك، در عبادت‏شان دچار ترديد و سستى مى‏شوند.
عبادتى كامل‏تر است كه همراه با نشاط، و برخوردار از استمرار و پيوستگى باشد. عملِ اندك و با دوام، برتر از كار زيادى است كه انسان از آن ملول و خسته شود و دست بكشد.
خداوند، در توصيف عبادت فرشتگان فرموده است: شبانه روز، بدون خستگى، خدا را تسبيح مى‏گويند. (39)
7. بصيرت و يقين
عملى كه از روى بينش عميق و آگاهى و يقين باشد، به مراتب برتر از كارهاى سطحى و عبادت‏هاى تهى از يقين است. در حديث مى‏خوانيم:
«اِنَّ الْعَمَلَ الدّائِمَ الْقَليلَ عَلَى الْيَقينِ، اَفْضَلُ عِنْدَاللّهِ مِنَ الْعَمَلِ الْكَثيرِ عَلى‏ غَيْرِ يَقينٍ» (40)
عمل اندك ولى پيوسته و مداومى كه همراه يقين باشد، نزد خدا برتر از عمل بسيارى است كه فاقد بصيرت ويقين باشد.
شرايط ديگرى براى كمال عبادت وجود دارد كه در اين مختصر از آن‏ها مى‏گذريم …

سيماى نماز
تاكنون آنچه خوانديد، به «عبادت» مربوط مى‏شد.
البتّه عبادت، عنوان عامى است كه نمونه‏ها و مصداق‏هاى فراوانى را در بر مى‏گيرد و تنها در «نماز» خلاصه نمى‏شود. حج، روزه، امر بمعروف و نهى از منكر، جهاد، طلب روزى حلال، خدمت به همنوعان، درس خواندن و درس گفتن، عزادارى بر شهيدان كربلا، نيكى به پدر و مادر، يتيم نوازى، پرداخت خمس و زكات و … همه و همه عبادت است. (البتّه به شرط خدايى بودن نيّت)
ولى در ميان اعمال عبادى، «نماز» برجستگى و درخشندگى خاصى دارد و جلوه درخشان عبادت و پرستش خدا به حساب مى‏آيد. اوصاف نماز، فلسفه و حكمتش، فايده و آثارش، شرايط و آدابش، مكان و زمانش در آيات و روايات بسيارى آمده كه پرداختن به آن‏ها طولانى خواهد شد. امّا سعى مى‏كنيم بر اساس قرآن و حديث، قطره‏اى از درياى معارف اسلامى درباره نماز را بازگوييم.
نماز، بزرگ‏ترين عبادت و مهم‏ترين سفارش همه انبياست.
لقمان، پسرش را به نماز توصيه مى‏كند. (41)
حضرت عيسى در گهواره مى‏گويد: خدايم مرا به نماز و زكات توصيه كرده است. (42)
رسول خدا صلى الله عليه وآله نماز را نور چشم خود مى‏داند. «قُرَّةُ عَيْنى‏ فِى الصَّلاةِ» (43)
نماز، فريضه‏اى است كه خدا را به ياد انسان مى‏آورد. (44) و پيمان خدا با مردم است. (45)
نماز، سيماى مكتب است. «اَلصَّلوةُ وَجْهُ دينكُمْ» (46)
نماز، دواى تكبّر است. «وَ الصَّلاةَ تَنْزِيهاً عَنِ الْكِبْرِ» (47)
نماز، وسيله تشكّر و سپاس از نعمت‏هاى الهى است، عمود و پايه دين، كليد بهشت، وسيله آزمايش و شناخت مردم و محو كننده گناهان، و پاك كننده دل و جان آدمى است.
روزى پنج نوبت، با حفظ شرايط كامل نماز، در پيشگاه خدا ايستادن و نعمت‏هاى او را ياد كردن و از او حاجت و نياز خواستن، همچون شست و شو در نهر آبى است كه آلودگى‏ها را مى‏زدايد. (48)
نماز، اوّلين سؤال در قيامت است، كه اگر پذيرفته نشود، كارهاى ديگر هم مقبول نيست.
نماز، تنها عبادتى است كه در هيچ حال از انسان ساقط نمى‏شود حتّى در ميدان جنگ ودر شرايط اضطرار، بيمارى‏و…
نماز، اعلام بندگى در برابر خدا و زير بار نرفتن در مقابل طاغوت‏ها و ستمگران است.
نماز، زنده نگه داشتن آيين توحيدى حضرت ابراهيم، و سنّت رسول‏اللّه ومكتب حسين‏بن‏على‏عليهما السلام است.
نماز، براى عاشقان خدا، شيرين ولى براى منافقان، تلخ و سنگين است: «وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى‏ الْخَشِعِينَ» (49)
نماز، كوبنده شيطان و مأيوس كننده اوست. حضور در برابر آفريدگار است.
نماز هماهنگى با همه ذرّات عالم است. جهان، محراب وسيعى است كه همه كائنات، در آن به تسبيح و سجود در برابر خدا مشغول‏اند. به نماز ايستادن، همراهى با همه آفريده‏ها و فرشتگان در پرستش و ذكر پروردگار است.
در اهميت نماز، همين بس كه على عليه السلام در ميدان نبرد صفّين، و امام حسين عليه السلام در ظهر عاشورا دست از جنگ كشيدند و به عشق الهى، به نماز ايستادند. شخصى به حضرت على عليه السلام ايراد گرفت، امام فرمود: ما براى همين مى‏جنگيم تا مردم، اهل نماز باشند. به سيد الشهدا، در زيارتنامه‏اش خطاب مى‏كنيم: گواهى مى‏دهم كه تو نماز را بر پا داشتى. «اَشْهَدُ اَنَّكَ قَدْ اَقَمْتَ الصَّلوةَ …»
در مشكلات و اضطراب‏ها، ياد خداى بزرگ و استمداد از او، آرام بخش دل‏ها و راه‏گشاى انسان در سختى‏هاست و تكيه‏گاهى است كه مؤمنان به خدا دارند. از اين رو قرآن دستور مى‏دهد كه به وسيله «صبر» و «نماز» از خداوند يارى بطلبيد.
«وَاسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلَو ةِ» (50)
امام صادق عليه السلام در واپسين دم زندگى خويش، همه بستگان را جمع كرد و در وصيت خويش به آنان، اهميت نماز را يادآور شد و فرمود:
هر كه نماز را سبك بشمارد، از شفاعتِ ما محروم است.
مرز ميان اسلام و كفر، ترك عمدى نماز است. چگونه مسلمانى است آنكه رابطه خود با خدا را بريده و از نماز روى برتافته است.
رسول خدا فرمود: «مَنْ تَرَكَ الصَّلوةَ مُتَعَمِّداً فَقَدْ كَفَرَ» (51) هر كه عمداً نماز را ترك كند، كفر ورزيده است.
و در كلام علوى مى‏خوانيم كه فرمود:
«مَنْ ضَيَّعَ الصَّلوةَ فَهُوَ لِغَيْرِها اَضْيَعُ» (52) كسانى كه نماز را سبك شمارند و آن را تباه و ضايع سازند، غير نماز را بيشتر ضايع خواهند ساخت.
نماز، موقعيّتى است كه بايد در آن به خدا توجّه داشت نه ديگرى، و هر چه را از نظر دور داشت مگر خدا را. بايد خداى را زنده و حاضر و ناظر بدانيم و احساس حضور در برابر آن خالق عظيم را در خويش، زنده نگاهداريم. پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله فرموده است:
همين كه انسان در نماز به غير خدا توجّه مى‏كند، خداوند به او خطاب مى‏كند: به چه كسى توجه مى‏كنى؟ آيا پروردگارى جز من سراغ دارى؟
آيا جز من، مراقب و ناظرى در كار است؟
آيا به بخشنده‏اى جز من دل بسته‏اى …؟
اگر توجه به من داشته باشى، من و فرشتگانم به تو توجّه خواهيم كرد و … (53)

نماز، سپاس نعمت
انسان، اسير محبّت ديگران است و نعمت و نيكى، انسان را به مقام سپاس و تشكّر مى‏كشيد.
اگر كسى نعمتى به ما بخشيد و احسانى در حق ما كرد، با زبان و عمل، سپاسگزار او مى‏شويم.
ما بنده خداييم و غرق در نعمت‏هاى او، پس در هر نفسى، نه يك نعمت بلكه صدها نعمت موجود است و بر اين نعمت‏ها نه يك شكر، بلكه هزاران شكر لازم است. كافى است كه اندكى چشم بصيرت بگشائيم و ببينيم لطف و فضل خدا را درباره خودمان، آنگاه خواهى‏نخواهى سپاس او خواهيم گفت.
نماز، نوعى سپاس از نعمت‏هاى فراوان و بى‏شمار اوست.
خداوند، به ما هستى بخشيد. آنچه براى زندگى مادى و معنوى لازم داشتيم، عطا كرد. هوش و عقل و استعدادمان داد. قطرات باران، برگ درختان، ماهيان دريا، پرندگان آسمان، نور خورشيد و هدايت عقل و ولايت پاكان و راهنمايى وجدان را جهت سعادت ما ارزانى داشت.
اعضايى متناسب، قوايى مفيد، مربّيانى دلسوز، طبيعتى رام و مسخّر براى ما قرار داد، تا با او بيشتر آشنا باشيم. اگر لب ما نرم نبود، توان سخن گفتن نداشتيم. اگر انگشت شصت نداشتيم، حتّى دكمه يقه خود را نمى‏توانستيم ببنديم.
اگر آب‏ها، شور و تلخ بود، درختان نمى‏روييد. اگر زمين جاذبه نداشت، اگر فاصله خورشيد به ما نزديك‏تر بود، اگر هنگام تولّد، مكيدن را نمى‏دانستيم، اگر قدرت نطق و گويايى نداشتيم، اگر چشم‏مان نابينا بود، اگر از موهبت عقل بى بهره بوديم … و هزاران اگر ديگر. به تعبير قرآن، نعمت‏هاى الهى، قابل شمارش نيست. آيا اين همه نعمت، تشكّر لازم ندارد؟ آيا بى انصافى و حق ناشناسى نيست كه انسان، غرق نعمت‏هاى خدا باشد ولى حالت سپاس به درگاه صاحب نعمت نداشته باشد؟
نماز، تشكّر از خداست كه ولىّ نعمت ماست، هر چه داريم از اوست.
البتّه اين سپاس، براى خدا سودى ندارد، بلكه براى خودمان مفيد است و نشان معرفت ماست. همچنان كه تشكّر يك دانش‏آموز از معلّم، بيانگرِ كمال و رشد فكرى اوست و از تشكّر او چيزى عايد معلّم نمى‏شود.
چه غافل‏اند، آنان كه بر سر سفره نعمت خدا، عمرى مى‏نشينند و يكبار هم به شكرانه اين موهبت‏ها در آستان آن خداى متعال، پيشانى عبوديت و سجده شكر بر زمين نمى‏گذارند!

ادب و آداب نماز
حضور شاكرانه و عابدانه در برابر پروردگار، دلى پاك مى‏خواهد و نيّتى خالص، زندگى و رفتارى خداپسندانه مى‏طلبد و معرفتى عميق و بصيرتى مكتبى. زبانى دور از گناه مى‏خواهد و چهره‏اى نيالوده به نافرمانى معبود. توجّه و حضور قلب در نماز، ادب لازم در اين عبادت والاست.
امام صادق عليه السلام فرمود: هنگام نماز، از دنيا و آنچه در آن است مأيوس شو، تمام هدف و توجّت به خدا باشد و ياد روزى باش كه در برابر دادگاه عدل الهى قرار مى‏گيرى. (54)
رعايت آداب ظاهرى و باطنى و شرايط صحّت و قبول و كمال، عمل را مطلوب خدا مى‏سازد و نماز را شايسته صعود به درگاه خدا مى‏سازد.
آداب نماز، كه در قالب احكام نماز بايد مراعات شود، در هر سه بخش نماز جارى است:
1. مقدّمات نماز، يعنى امورى كه بايد قبل از شروع به نماز به آن‏ها پرداخت.
2. مقارنات نماز، يعنى اعمال و آداب متن نماز.
3. تعقيبات نماز، يعنى امور پس از نماز.

مقدّمات نماز
1. طهارت
نمازگزار، بايد پيش از آن كه شروع به نماز كند «وضو» بگيرد. امام باقر عليه السلام فرموده است:
«لا صَلوةَ اِلاَ بِطَهُورٍ» (55) نماز بدون وضو نماز نيست.
وضو، جزئى از ايمان است، نورانيت و صفاى درونى مى‏آورد، نشاطآور و كسالت زداست، به علاوه نظافت جسم را نيز همراه دارد. وضو، انسان را آماده نماز مى‏سازد. فيض كاشانى گفته است: يك مرتبه از مادّيت برخاستن و به معنويت سفر كردن دشوار است، امّا وضو، انسان را كم‏كم آماده مى‏سازد. (56)
وضو، كفاره گناهان كوچك است و خوب است انسان در همه حال با وضو باشد و حتّى هنگام خوابيدن هم وضو بگيرد.
بى وضو دست زدن به خطّ قرآن و نام خدا و پيامبر و امامان حرام است. طهارت به منزله اجازه ورود به حضور خداست. البتّه طهارت، مراتبى دارد:
طهارت ظاهر، از نجاسات و آلودگى‏ها.
طهارت اعضا، از گناهان و جرايم.
طهارت روح، از مفاسد و رذايل اخلاقى. (57)
لازم به تذكّر است كه گاهى طهارت لازم براى نماز، با غسل ميسر است. كسى كه جنب باشد يا به دليل ديگرى غسل بر او واجب شود بايد غسل كند. در مواردى هم وظيفه نمازگزار، تيمّم بر خاك و زمين است، آنجا كه آب نباشد، يا ضرر داشته باشد، يا وقت براى غسل و وضو نداشته باشد، يا آب براى آشاميدن و حفظ جان لازم باشد و …
درباره هر يك از اَشكال وضو، غسل وتيمّم كه مصداق‏هاى «طهارت»اند، مسائل متعدّدى در رساله‏هاى مراجع تقليد آمده است كه پرداختن به آن‏ها ما را از هدف اين كتاب، دور مى‏كند.
2. لباس و مكان نمازگزار
در نماز، پوشش بدن لازم است. البتّه حدّ واجب براى مرد پوشاندن عورت است، ولى بهتر است از ناف تا زانو را بپوشاند و زن، بايد تمام بدن (به جز صورت ودست و پا تا مچ) را بپوشاند.
لباس، بايد پاك و مباح باشد. در نماز، بهتر است جامه سفيد پوشيده شود، انگشتر عقيق بدست باشد و از لباس‏هاى چرك و تنگ و سياه و لباس افراد لاابالى كه از نجاسات پرهيز نمى‏كنند استفاده نشود.
مكان نيز بايد مباح باشد. در جايى كه مال ديگران است، بى اجازه و رضايت نمى‏توان نماز خواند و رعايت اين شرطها در نماز، هم مراعات ادب است و هم رعايت حق ديگران..
درباره مكان و لباس نيز مسئله فراوان است. (به رساله‏هاى عمليه رجوع شود)
3. شناخت قبله
نماز، بايد به سوى قبله باشد، قبله ما كعبه مقدّس است. گرچه خدا در طرفِ خاصى نيست كه به او رو كنيم، هر طرف رو كنيم، خدا آنجاست «اَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ» ولى هم براى گراميداشت خاطره ابراهيم، بنيانگذار خانه توحيد، هم براى متوجّه ساختن دل به نقطه‏اى مقدس، هم براى هماهنگى و نظم عبادت كنندگان و نمازگزاران در جهت‏گيرى عبادى و هم براى اسرار ديگر، مأموريم كه قبله نمازمان را «كعبه» قرار دهيم.
مسلمانان، اوايل به سوى «بيت المقدس» نماز مى‏خواندند. يهوديان زخم زبان مى‏زدند كه مسلمانان قبله ندارند و به سوى قبله ما عبادت مى‏كنند. پيامبر منتظر تكليف الهى بود، فرمان رسيد هر كجا هستيد، روى را به سوى مسجدالحرام كنيد. (58)
اين فرمان، اين درس را مى‏دهد كه مسلمانان، بايد متكّى به خود و مستقل باشند، حتّى در مسئله قبله و جهتِ نماز. از اين رو، امّت اسلام، نماز و دعا و ذبح حيوان و حتّى خواب و خوراك را به سوى قبله انجام مى‏دهند، تا به موازات توجّه ظاهرى به كعبه، دل و جان انسان نيز جهت‏گيرى خدايى داشته باشند و همه جا و در همه حال، به ياد خدا و توحيد باشند.
كعبه، هم يادگار ابراهيم و اسماعيل و محمّد صلى الله عليه وآله است، هم نقطه شروع حركت عاشورايى امام حسين عليه السلام و هم تكيه‏گاه امام زمان عليه السلام در قيام جهانى خويش خواهد بود.
4. اذان
اذان، شعار توحيدى مسلمانان است.
اذان، اعلام يكتايى خدا، رسالت حضرت محمد صلى الله عليه وآله ولايت على عليه السلام، رستگارى در سايه نماز، و «تكبير» خداوند است. اذان، فرياد بر ضدّ معبودهاى خيالى، معرفى عقيده اسلامى، و شعار اسلام است.
نحستين مؤذّن اسلام، «بلال حبشى» بود كه با اذان او، مردم به نماز حاضر مى‏شدند (59) و مؤذن شدن او، دليل اعتبار «تقوا» و «ايمان» در ديدگاه اسلام است، نه رنگ و قيافه و نژاد و ثروت!
اذان، هم فراخواندن‏امّت اسلام به شركت در نماز جماعت است، هم آماده سازى جان و دل براى ورود به «نماز».
وقتى طنين ملكوتى اذان در فضا مى‏پيچد، دل مؤمنان را به سوى خدا مى‏كشد و بر وحشت و خشم كافران مى‏افزايد.
مرحوم شهيد نواب صفوى به ياران خود دستور داده بود هنگام ظهر و مغرب، هر كجا بوديد، با فرياد بلند اذان بگوييد. همين اذان‏ها وحشتى در دل مأموران نظام طاغوت به وجود آورده بود. اين گوشه‏اى از معناى حديثى است كه مى‏فرمايد: با صداى بلندِ اذان، شيطان عصبانى مى‏شود و فرار مى‏كند. (60)
بى جهت نيست كه «گلادستون» سياستمدار انگليسى در پارلمان گفته بود: تا نام محمد صلى الله عليه وآله بر فراز مناره‏ها بلند است و تا كعبه پابرجاست و قرآن كتاب راهنماى مسلمين است، امكان ندارد سياست ما در سرزمين‏هاى اسلامى استوار شود. (61)
آرى … اذان، شعار باطل كوب و دشمن‏شكنِ توحيد است.
ما نيز از عمق جان، على‏رغم خواسته مشركان و كافران امروزى در سراسر جهان، اعلام مى‏كنيم:
اللّه اكبر … اللّه اكبر … لا اله الاّ اللّه محمّد رسول اللّه …

مقارنات نماز
در محراب نماز
اينك، آماده ورود به متن نمازيم.
غير از حركات ظاهرى نماز، كه هر كدام فلسفه و رازى دارد، و غير از ذكرها و تسبيح‏هاى آن، كه هر كدام مفاهيم بلندى را در بر گرفته است، روح نماز، همان «توجّه» است. نمازگزار با اخلاص و آگاهِ به رمز و راز عبوديت، بايد همواره و در تمام لحظات و فقرات نماز، بداند كه چه مى‏كند، در چه مقامى ايستاده است، با كه سخن مى‏گويد، طرف خطابش كيست و حرف و خواسته‏اش چيست.
اين «حضور قلب»، عنصر اصلى سازندگى نماز و «ياد خدا» است كه فلسفه بلند و عميق نماز است.
آشنايى به مفاهيم جملات قرائت و ذكرها، و توجّه به معناى اعمال و حركات در نماز، زمينه ساز پيدايش خشوع قلبى و خضوع جسمى و توجّه باطنى به معبود يكتاست. با اين تذكّر، وارد نماز مى‏شويم:

1. نيّت
سرفصل اين عبادت و نخستين امر واجب در نماز، «نيّت» است. و …
نيّت، تعيين كننده ارزش هر عمل است.
اگر عبادتى، از جهت نيّت، خلل يابد و نمازگزار، دچار ريب و ريا گردد، كاراش بى نتيجه و عبادتش فاسد و رنجش بى اجر خواهد بود. بنا به اهميّت نيّت و خلوص و جايگاه رفيع آن در هر عبادت و عمل، به ويژه در نماز، به بحثى نسبتاً مبسوط درباره آن مى‏پردازيم.
نيّت چيست؟
انگيزه آگاهانه نسبت به هر عمل «نيّت» آن است و در عبادت، اين انگيزه بايد خدايى باشد و نماز به خاطر رضاى الهى و در جهت تأمين خواسته او و اجراى فرمانش و به قصد نزديك‏تر شدن به خدا (قصد قربت) انجام گيرد.
اگر در عبادت و نماز، چنين نيّت خالصى وجود داشت، عامل قرب مى‏شود وگرنه جز دورى از خدا بازدهى ندارد.
نيّت، آگاهى و توجّه به عمل و هدف آن است. هدف نماز كه «ياد خدا»ست بايد همواره در دل و ذهن نمازگزار، زنده باشد و انگيزه‏هاى مادّى و غير خدايى از جمله جلب رضايتِ مردم، ريا، خودنمايى و شهرت در دل و فكر، راه پيدا نكند.
در جادّه‏ها، راه پر خطر را علايم بيشترى مى‏گذارند. راه بندگى خدا هم، پر از انواع خطرهايى است كه عمل و فكر و نيّت را تباه و منحرف مى‏سازد. و از اينجاست كه در متون دينى و رهنمودهاى پيشوايان اسلام، تعابيرِ «فىِ اللّه»، «لِلّه»، «فى‏سبيل اللّه» و … فراوان به كار رفته است. در آيات قرآن، هفتاد بار كلمه «فى سبيل اللّه» (در راه خدا) درباره كارهايى همچون نماز، زكات، جهاد، هجر، شهادت، انفاق، به كار رفته است رنگِ «الهى» به هر كارى بخورد، آن را ارزشمند و جاودان مى‏سازد. (62)
در سايه نيّت خالص، كار كم، زياد مى‏شود. عمل كوچك، عظمت مى‏يابد، انفاقى اندك، پاداشى عظيم مى‏يابد، كار دنيايى و مادّى، به عملى اخروى و معنوى تبديل مى‏شود.
اگر كسى عمرى در عبادت و روزه و جهاد و انفاق بگذراند، ولى نه بخاطر خدا، همه‏اش تباه است، و اگر دِرهمى انفاق، مرتبه‏اى جهاد، گامى كوچك، سجده‏اى كوتاه، براى خدا باشد، نزد خدا محفوظ است و از پاداش خدايى برخوردار.
امام صادق عليه السلام فرموده است: «مَنْ اَرادَ اللّهَ بِالْقَليِلِ مِنْ عَمَلِهِ، اَظْهَرَهُ اللّهُ اَكْثَرَ مِمّا اَرادَ، وَ مَنْ اَرادَ النّاسَ بِالْكَثيرِ مِنْ عَمَلِهِ اَبَى اللّهُ اِلاً اَنْ يُقَلَّلَهُ فِى عَيْنِ مَنْ سَمِعَهُ» هر كه در كار اندك خود، هدف خدايى داشته باشد، بيش از آنكه خودش بخواهد، خداوند كار او را بيشتر جلوه مى‏دهد و هر كه از كار زياد، جلب نظر مردم را بخواهد خداوند، كارهايش را در ديد شنونده، اندك جلوه مى‏دهد.
دل‏ها به دست خداست و محبّت مردم نيز با اراده پروردگار است. اگر انسان، محبوبيّت و مودّت ديگران را هم بخواهد، بايد از خداوند كه «مقلّب القلوب» است بطلبد.
به تعبير امام صادق عليه السلام: دل حرم خداست، و در اين حرم و حريم، نبايد غير خدا راه يابد. (63)
چون دل، سراى توست نه بيگانه
در راه دل نشسته و دربانم
حاشا كه جز تو، ره به دلم يابد
جانم فداى تو، اى همه جانانم

اخلاص
كمياب‏ترين گوهرها «اخلاص» در عمل است. يعنى كارى را فقط براى خدا خالص ساختن وچيزى را شريك او نساختن.
بسيارى اوقات رعايت مصالح شخصى يا جلب منافع يا جلب توجّه ديگران يا انگيزه‏هاى دنيايى، خط دهنده اعمالِ ماست. اگر بتوانيم نيّت خود را خالص كنيم، رستگاريم و همين عمل براى ما مى‏ماند.
على عليه السلام فرموده است: «اَخْلِصْ لِلّهِ عَمَلَكَ وَ عِلْمَكَ و بُغْضَكَ وَ اَخْذَكَ وَ تَرْكَكَ وَ كَلامَكَ وَ صُمْتَكَ» (64) عمل و علم و دشمنى و گرفتن و نگرفتن و سخن و سكوت خويش را تنها «براى خدا» خالص گردان.
در عبادت و نماز، بايد قصد قربت كرد. حتّى اگر گوشه‏اى از آن براى غير خدا باشد عمل باطل است و نزد خداوند، نامقبول.
حتى اگر نماز را براى خدا بخوانيم ولى انتخاب مكان و زمان و نحوه خواندن و … براى غير خدا باشد، باطل است. در عبادت خدا نبايد ديگرى را شريك ساخت. قرآن مى‏فرمايد:
«وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدَا» (65)
احدى را شريك عبادت خدا قرار ندهيد.
حتى اگر رزمنده‏اى در جبهه، براى غنايم، يا خودنمايى و اظهار شهامت و … بجنگد، ارزش ندارد. (66)
ورود شرك و ريا به عمل انسان، طبق حديث، از حركت مورچه در شبى تاريك، روى سنگ سياه و سفت، بى نمودتر و مخفى‏تر است! … (67)
به فرموده امام على عليه السلام : «الاِخْلاصُ اَعلَى الايمانِ» (68) اخلاص، بلندترين قلّه ايمان است.
عمل بدون اخلاص، آفت‏خيز است و نابود شدنى. نيّت استوار و خالص، باعث مى‏شود انسان هرگز سست و خسته نشود و به عجز و به بن بست نرسد.

راه رسيدن به اخلاص
آنكه جنس خود را ارزان مى‏فروشد؛ يا به ارزش آن ناآگاه است، يا مشترى را نمى‏شناسد، يا نرخ و قيمت را نمى‏داند. قرآن براى آنكه ما كالاى وجود، دل و جان و عمل و عبادت خود را ارزان نفروشيم، در هر سه زمينه ما را راهنمايى مى‏كند:
انسان را جانشين خدا در زمين و امانت دار الهى و اشرف مخلوقات مى‏شمارد.
مشترىِ عمل‏هاى نيك انسان را هم، خدا مى‏داند كه هم اعمال اندك را مى‏خرد، هم گران‏تر مى‏خرد و هم بدى‏ها را مى‏پوشاند و رسوا نمى‏كند. قيمت انسان را هم، بهشت مى‏داند و لذّت‏هاى ابدى و همجوارى اولياى خدا.
بيراهه رفتن و دل به غير خدا سپردن را زيان مى‏شمارد و مى‏گويد: اگر خود را به كمتر از بهشت بفروشى، ضرر كرده‏اى!
آنكه به اين نكات توجّه كند، ديگر عبادتش براى جلب توجّه مردم نيست.
خداوند، «ولىّ نعمت» ماست. ياد كردن از نعمت‏هاى پروردگار، خلوص مى‏آورد.
امام سجادعليه السلام در دعاى «ابوحمزه‏ثمالى» به خداوند چنين مى‏گويد:
خدايا! من كوچك بودم، بزرگم كردى.
ذليل بودم، عزّتم بخشيدى.
جاهل بودم، عالمم ساختى.
گرسنه بودم، سيرم كردى.
برهنه بودم، لباسم پوشاندى.
گمراه بودم، هدايتم كردى.
فقير بودم، بى نيازم نمودى.
مريض بودم، شفايم بخشيدى
گنهكار بودم، خطايم را پوشاندى….
راه ديگر اخلاص يابى، توجّه به كوچكى و بى ارزشى و گذرا بودن دنيا و جلوه‏هاى مادّى آن است.
طبق آيات قرآن، دنيا سرمايه‏اى اندك است، غنچه‏اى است ناشكفته، كالايى است غرورآفرين و غفلت آور. دل را بايد خانه عشق به بزرگ‏ترين محبوب و با ارزش‏ترين هستى ساخت. آنان كه براى غير خدا كار مى‏كنند، در فرداى قيامت، خواهند ديد كه از آنها كارى ساخته نيست. چرا براى «اللّه» كار نكنيم، كه هم مهربان و بنده نواز است، هم دادگر و رئوف است، و هم نيكى‏ها از يادش نمى‏رود و هم به كسى ستم نمى‏كند.
مشتِ رياكار روزى باز مى‏شود، البتّه نزد خداوند از اوّل باز است. ترس از رسوايى رياكارى، عامل ديگرى در جهت كسب اخلاص است.
آنكه چهل روز، براى خدا خالص شود، فارغ التحصيل مكتب خودسازى است. چنانكه پيامبر فرموده است:
«مَنْ اَخلص للّه اربعين صباحاً ظهرتْ ينابيعُ الحكمة مِنْ قلبه على‏ لسانه» آنكه چهل روز، خالصانه عمل كند، چشمه‏هاى حكمت از قلبش بر زبانش جارى مى‏شود. (69)
اخلاص، ثمره يقين است. اگر كسى ايمانى از روى يقين به خدا و قيامت و بهشت و جهنم و حساب و كتاب داشته باشد، جز براى رضاى حق تعالى عبادت و عمر نمى‏كند.

نشانه‏هاى اخلاص
از كجا مى‏توان فهميد كه عبادت‏مان خالصانه است؟ نشانه‏هاى اخلاص چند چيز است:
1. عدم توقّع از ديگران
اگر كار براى خداست، انسان مخلص، چشمداشت تشكّر و قدردانى از غير خدا ندارد. اگر قدر نشناسى و ناسپاسى هم ديد، باز در عمل خويش ثابت قدم و استوار است. اين نشانه آن است كه براى خدا كار مى‏كند.
سوره «هل اتى» در شأن حضرت على و حضرت فاطمه و امام حسن و امام حسين‏عليهم السلام نازل شد، كه سه روز روزه نذرى گرفته بودند، و در هر سه روز، افطار خود را به مسكين و يتيم و اسير دادند و با آب، افطار كردند. سخن اين خانواده با اخلاصِ، چنين بود: «إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَآءً وَلَا شُكُوراً» (70) ما شما را بخاطر خدا طعام داديم، و از شما پاداش و تشكّرى نمى‏خواهيم.
گاه كسى بدون چشم داشتِ مالى، خدمتى انجام مى‏دهد ولى در باطن دوست دارد اين را همه مردم بدانند و اذعان كنند كه بى مزد و رايگان كار مى‏كند و اين با اخلاص سازگار نيست. اگر كسى از اين ناراحت شود كه ذكر خيرى از ديگران به ميان مى‏آيد و از او نه، در واقع در اخلاصِ نيت او خلل وارد مى‏شود.
2. توجّه به تكليف، نه عنوان
مخلصان، بنده تكليف‏اند، نه اسير عنوان!
چه بسا كارهاى لازم كه بر زمين مانده، و كسى سراغش نيم رود، تنها به اين جهت كه عنوان مهم و معتبرى همراه ندارد.
اخلاص را از آنجا مى‏توان شناخت كه انسان تكليفش را – هر چه باشد – انجام دهد و كارهاى بزرگ و كوچك، با عنوان و بى عنوان، داراى نمود و آوازه يا گمنام و ناشناخته، برايش يكسان باشد. اگر جز اين باشد، رگه‏هايى از ناخالصى در نيتش وجود دارد.
3. پشيمان نشدن
انسان مخلص، از كار نيكى كه كرده، پشيمان نمى‏شود. چون نزد خدا پاداشش محفوظ است و به وظيفه هم هر چه بوده عمل كرده است. پس پشيمانى چرا؟
اگر به قصد قربت، به ديدار كسى يا به مجلس ختم رفتيد، امّا آنان متوجه حضور شما نشدند و تشكّر نكردند، پشيمانى ندارد. اگر در اين شرايط از رفتن پشيمان شديد، پاى اخلاصتان مى‏لنگد.
4. عدم تأثير استقبال يا بى اعتنايى
اين هم نشان ديگرى از اخلاص است. اين نباشد كه چون كارتان مورد ستايش واستقبال قرار مى‏گيرد، تشويق به‏انجام آن شويد، واين نباشد كه چون كارتان با بى‏اعتنايى وبى‏مهرى مردم روبرو شود سست شويد. اگر كار براى خداست نبايد تشويق و استقبال يا بى اعتنايى و عدم قبول مردم در انسان مخلص مؤثر واقع شود. اگر كار براى خداست نبايد تشويق و استقبال يا بى اعتنايى و عدم قبول مردم در انسان مخلص مؤثر واقع شود.
اميرالمؤمنين عليه السلام در اين زمينه، ضابطه و ملاك جالبى به دست ما داده است. مى‏فرمايد:
«لِلْمُرائِى ثَلاثُ عَلاماتٍ: يَكْسِلُ اِذا كانَ وَحْدَهُ يَنْشِطُ اِذا كانَ فِى النّاسِ وَ يَزيدُ فِى الْعَمَلِ اِذا كانَ اُثنِىَ وَ يَنْقُص اِذا ذُمَّ» (71)
رياكار، سه علامت دارد: اوّل آنكه وقتى تنهاست، با كسالت و بى‏حالى عمل مى‏كند. دوّم آنكه در حضور مردم، نشاط مى‏ورزد. سوّم آنكه اگر تعريفش كنند، مى‏افزايد و اگر ملامتش كنند، مى‏كاهد.
5 . يگانگى ظاهر و باطن
از نشانه‏هاى ديگر خلوص، همگونى ظاهر و باطن است. عملش در ظاهر با نيّتش در باطن يكسان باشد. گندم‏نماى جو فروش نباشد، و همان باد كه نشان مى‏دهد، «بود» و «نمود»ش يكى باشد.
على عليه السلام فرموده است: «مَنْ لَمْ يَخْتَلِفْ سِرُّهُ وَ عَلانِيَتُهُ وَ فِعْلُهُ وَ مَقالَتُهُ، فَقَدْ اَدّىَ الاَمانَةَ وَاخْلَصَ الْعبادَة». (72) كسى كه ظاهر و باطنش و نهان و آشكارش و رفتار و گفتارش با هم اختلاف نداشته باشد، او امانت الهى را ادا كرده و عبادت و بندگى را خالص ساخته است. نشانه‏هاى ديگرى هم براى اخلاص وجود دارد كه به همين قدر، بسنده مى‏شود.
آنكه اخلاص دارد، نورانيتى در دل، توفيقى در عمل، پاداشى در دنيا و آخرت، عاقبت بخيرى و خوش نامى، محبوبيّت و نام نيك خواهد داشت. اين وعده الهى است كه پاداش نيكوكاران خالص و بندگان مخلص ضايع نمى‏شود.
پس نمازى بخوانيم، با اخلاص و توجّه به خدا.
نمازى كه خواندنش، يك دعاى مستجاب دارد. (73)
نمازى كه به انتظار نشستن براى آن، خود عبادت است. (74)
نمازى كه از انفاق خانه‏اى پر از طلا بهتر است. (75)
نماز بخوانيم، و حق آن را ضايع نكنيم، در انجام آن سستى و كاهلى نكنيم، گاه و بيگاه، ترك نكنيم، به خاطر مشغوليات ديگر، آن را عقب نيندازيم.
نماز اوّل وقت و به جماعت را فراموش نكنيم. كه … ياد خدا بزرگ‏تر از هر چيز است: «وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ» (76)

2. تكبير
«اللّهُ اكبر»
خدا بزرگ‏تر است. بزرگ‏تر از هر چه به وصف آيد و در ذهن و زبان بگنجد. بزرگ‏تر از آنچه مى‏گويند و مى‏خوانند و مى‏شناسند.
بزرگ‏تر از فكر و خيال و انديشه ما و در واقع بزرگ‏تر از آنكه با ديگران مقايسه شود
با اين كلام نماز شروع مى‏شود. اين شعار، تكبيرة الاحرام است، يعنى اللّه اكبرى كه با آن به حريم نماز وارد مى‏شويم و غير خدا را از ياد مى‏بريم و براى جز او عظمتى نمى‏شناسيم و كارهاى خلاف را بر خود حرام مى‏كنيم.
توجّه قلبى به عظمت خدا را با تكبير بر زبان مى‏آوريم تا زبان‏مان با دل‏مان همصدا شود. اللّه اكبر يعنى خدا از همه بزرگ‏ها بزرگ‏تر است و از همه عظمت‏ها برتر است. اصلاً اوست كه سرچشمه بزرگى و عظمت و قدرت است، با تكيه بر او از هيچ قدرتى هراسى نيست، با اتّكاى به او، از هيچ منبع و تكيه گاهى چشمداشتى نداريم.
كافران با نام بُت شروع مى‏كردند، و طاغوتيان همواره نام طاغوت بر زبان دارند.
اللّه اكبر، خط بطلانى است بر همه قدرت‏هاى طاغوتى، وسوسه‏هاى ابليسى و جاذبه‏هاى مادّى.
چنانكه هواپيما هر چه بيشتر اوج بگيرد، خانه‏ها كوچك‏تر ديده مى‏شود، انسان هر چه خداشناس‏تر شود و عظمت‏ها و نعمت‏ها و قدرت‏هاى الهى را بيشتر بشناسد، جز خدا هر چه هست در نظرش كوچك مى‏شود و خدا بزرگ‏تر از هر چيز، آرى … «اللّه اكبر»
مرحوم فيض كاشانى مى‏گويد:
«هرگاه در نماز، حلاوت و شيرينى مناجات را يافتيد، بدانيد كه تكبير شما مورد قبول و تصديق خداوند قرار گرفته، و اگر چنين نبود، بدانيد كه خداوند، شما را نپذيرفته و سخن‏تان را تصديق نكرده است». (77)

3. قرائت
سوره حمد
«بِسْمِ اللَّه الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ»
با يارى خداوند، با نام و ياد او، با نيّتى الهى شروع مى‏كنيم. خدايى كه به همه لطف دارد، و هميشه لطيف و مهربان است.
بسم اللّه، در آغاز همه كتاب‏هاى آسمانى بوده است. هر كارى كه با نام خدا شروع نشود، به انجام مطلوب نمى‏رسد. (78)
بسم اللّه، خدايى كردن كارهاست، و رنگ و نشان خدا زدن بر اعمال و عبادات. پيامبران نيز شروع كارشان با بسم اللّه بوده است، همچون نوح، كه كشتى خود را به نام اللّه به آب انداخت و با نام او آن را متوقف كرد.
شروع هر كار به نام خدا رمز عشق به خداست و توكّل بر او و نشانه بندگى انسان در پيشگاه خداست، يعنى اينكه: خدايا، همواره به ياد توام، با ياد تو شيطان را فرارى مى‏دهم و به كمك نام تو يادت را در دل زنده نگاه مى‏دارم.
«الْحَمْدُ ِللَّهِ رَبِّ الْعَلَمِينَ»
حمد و ستايش، مخصوص خداوندى است كه پرورش دهنده جهانيان و سرپرست نظام هستى و صاحب همه نمعت‏هاى مادى و معنوى است.
ربّ آسمان‏ها و زمين و پروردگار همه موجودات است.
كوه‏هاى سنگين را لنگر زمين ساخته، فاصله خورشيد تا زمين را در حدّ متعادلى قرارداده، به انسان‏ها از دوران طفوليت، راه زندگى وتأمين نيازها را الهام كرده، چشم و گوش وفكر وقدرت وغرائز عطا كرده، ولطف پيدا و پنهانش را شامل حال انسان نموده است. چه ناسپاس‏اند آنان كه‏زبان به ستايش خدا نمى‏گشايند. از نعمت‏ها بهره‏مند مى‏شوند و نافرمانى مى‏كنند، غرق در مواهب الهى‏اند وبخشنده آنها را نمى‏شناسند.
انسان و اين همه ناسپاسى و بى معرفتى؟ به راستى كه انسان موجودى ظَلوم و جَهول است! ….
«الحمد للّه رب العالمين»، يعنى همه ستايش‏ها از آن اوست، كه امكان رشد و تربيت را در انسان و همه موجودات فراهم كرده است.
هم آفرينش از اوست و هم پرورش آن‏ها.
مگر مى‏توان سپاسى در خور و تشكرى شايسته ربوبيّت و پروردگاريش نمود؟
از دست و زبان كه بر آيد
كز عهده شكرش به در آيد
زبان‏ها ناتوان از شمارش نعمت‏هاى اوست، تا چه رسد به اداى حقّ او و سپاس نعمت‏هايش:
بنده همان به كه ز تقصير خويش
عذر به درگاه خدا آورد
ورنه سزاوار خداونديش
كس نتواند كه به جا آورد (79)
«الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
سايه رحم هميشگى ورحمت همگانى‏اش بر سر خاص و عام، افكنده است. كيست بگويد من از رحمت خدا بى‏بهره‏ام؟ حتّى براى گناهكاران هم، درى همچون «توبه» گشوده است كه از رحمت او محروم نشوند، و آنان را دوست مى‏دارد. (80)
رحمتش چنان عام و فراگير است كه مأيوس شدن از رحمت او از گناهان كبيره است. و خود فرمان داده است كه از رحمتش مأيوس نشوند. او همه گناهان را مى‏بخشد. (81)
خداوند، با رحمت خود، نه تنها لغزش‏ها را مى‏پوشاند و مى‏بخشايد، بلكه حتّى لغزش‏ها را به حسنات تبديل مى‏كند.
نه تنها نعمت‏هاى مادى‏اش ما را احاطه كرده، كه نعمت‏هاى معنوى‏اش فراگير ماست. نه تنها شيرينى‏هاى زندگى از رحمت اوست، بلكه حوادث ناگوار، كه گاهى تازيانه عبرت و هشدار بيدار باش و غفلت زدايى است، از رحمت او به بنده‏اش سرچشمه مى‏گيرد تا بيشتر در كام هوس فرو نرود و در دام گناه نيفتد.
او رحمان است، رحيم است، بنده‏نواز و مهربان است، ذرّه‏پرور و خطاپوش و عذرپذير و بزرگوار است.
«مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ»
صاحب روز جزا و مالك قيامت است.
لطف خدا، از آغاز آفرينش ما، همراه‏مان بوده است و زندگى ما را همچنان به طور گسترده فراگرفته است.
حساب آينده ما و سرنوشت قيامت ما هم به لطف او بسته است. گرچه او مالك دنيا و آخرت است، امّا چون مالكيّت كامل و مطلق و بى رقيب او در قيامت براى همه، واضح‏تر و آشكارتر مى‏شود، همه حيله‏ها، وساطت‏ها، تكيه‏گاه‏ها، اميدها، از اثر مى‏افتد و تنها فرمان خدا آن روز حاكم و نافذ است، از اين رو مالك آن روز به حساب آمده است: «وَالاَمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلّهِ» تمام كارها آن روز به دست خداست.
آن روز از مردم سئوال مى‏شود: «لِمَنْ الْمُلْكُ الْيَوْمَ؟» امروز، حكومت از آن كيست؟ جواب مى‏دهند:
«لِلّهِ الْواحِدِ الْقَهّار» از آنِ خداى يگانه و قدرتمند.
در نماز، با اين صفت، ياد روزِ سختِ دادرسى در دل‏ها زنده مى‏شود و خوف و خشيت الهى، بر دل‏ها سايه مى‏افكند و نماز، دريچه‏اى مى‏شود به «ياد قيامت».
در حديث آمده است كه امام سجاد عليه السلام در نماز، هنگامى كه به جمله «مالك يوم الدين» مى‏رسيد، آن را آن قدر تكرار مى‏كرد كه نزديك بود روح از بدنش پرواز كند. (82)
قيامت، روز دين، روز جزا، روز حسابرسى و كيفر كردار است. ياد آن، دل‏ها را نرم مى‏كند، تكبّر و غفلت را مى‏زدايد و عظمت الهى را در دل، مجسم مى‏سازد.
«إِيّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ»
تا اينجا، مقدمه چينى و زمينه‏سازى براى اظهار بندگى و ابراز نياز و مددخواهى است. نمازگزار، خدا را به رحمت و كرم، ستوده است، او را سررشته‏دار تربيت وهدايت همه جهان وجهانيان دانسته، همه ستايش‏ها را مخصوص او ساخته، سرانجام خود را در دست او ديده است.
با درك عظمت خداوند و نياز خويش مى‏گويد:
«ايّاك نعبد …» تنها تو را مى‏پرستيم، تنها بنده توييم، نه برده ديگران. تنها مطيع امر توييم، نه غلام حلقه بگوش جباران و كافران. و …. «ايّاك نستعين»، تنها از تو يارى مى‏طلبيم و استعانت مى‏جوييم. حتّى عبادت‏مان، توفيقى از تو لازم دارد وگرنه شيطان، ما را به سوى طغيان و گردن‏كشى سوق مى‏دهد.
توان جسمى و سلامت بدن را از او مى‏طلبيم، تا قدرت عبادت داشته باشيم. شناخت وظيفه و عمل به تكليف را با استعانت از او انجام مى‏دهيم. او بايد كمك‏مان كند تا خداشناس شويم، به ياد نعمت‏هايش باشيم و به شكرانه آن، در محراب عبادت بايستيم و «بندگى» خود را ابراز كنيم.
قبول نمازمان از سوى اوست. نجات از غرور و عجب به توفيق اوست. علاقه به عبادت و پرستش، از بنده نوازى او سرچشمه مى‏گيرد. غلبه بر موانع اطاعت و بندگى و رها كردن علايق و جاذبه‏هاى گذرا و فانى، و روى آوردن به كانون زيبايى‏ها و منشأ كمال‏ها به توفيق اوست.
ايّاك نعبد… يعنى تنها بنده تو هستم، نه برده شرق و غرب، نه اسير زر و زور، نه دلبسته مقام و مال و شكم و شهوت…!
ايّاك نستعين … بر هر گونه حقارت پذيرى و استمداد از قدرت‏هاى مادّى و پوشالى خط بطلان مى‏كشد وكار واسطه‏ها را بى‏اثر مى‏داند.
«اِهْدِنَا الصِّرَ طَ الْمُستَقِيمَ»
در پيچ وخم راههاى زندگى ودرميان هزاران راه رنگارنگ و گوناگون، راه راست يكى است كه به خدا منتهى مى‏شود و ما را به خدا مى‏رساند. در اين كه آن راه چيست و چگونه بايد آن را پيمود، بايد از خدا مدد گرفت و هدايت طلبيد.
در اين عبارت، طلب هدايت از خدا مى‏كنيم تا ما را به راه راست و «صراط مستقيم» راهنمايى كند. چرا كه راههاى غير مستقيم، بسيار است. راه هوس‏ها، افراط و تفريطها، وسوسه‏هاى شيطانى. راههاى بى‏منطق و برهان، مسيرهايى هلاكت بار و آينده سوز. راههاى بى مرشد و راهنما. راهى كه طاغوت‏ها پيش پاى مردم مى‏نهند، راه سليقه‏هاى شخصى در مقابل راهنمايى‏هاى دين و… كه اين همه راه نيست، بلكه «بيراهه» است.
پس راه مستقيم كدام است؟
قرآن، راه مستقيم را راه خدا و انبيا مى‏داند. (83) راه بندگى و عبوديت خدا: «وَأَنِ اعْبُدُونِى هَذَا صِرَطٌ مُّسْتَقِيمٌ» (84) راه پيوند و تمسّك به آيين خدا و پذيرش قانون الهى. (85) راه رهبران معصوم و پيشوايان اهلبيت، كه امام صادق عليه السلام فرمود: به خدا سوگند راه مستقيم، ما هستيم. (86)
البتّه راه مستقيمِ الهى و حركت در مسير خدا طبق شرايط و مقتضيات، متفاوت مى‏شود و «تكليف»، كارهاى گوناگونى از ما مى‏طلبد. وظيفه ما در زمان‏هاى مختلف و نسبت به اشخاص گوناگون فرق مى‏كند.
پس گاهى تشخيص راه مستقيم دشوار است و حركت در آن دشوارتر. راهى است باريك و لغزنده و پر خطر، كه يك لحظه غفلت، انسان را به جهنم گناه و فساد و سقوط مى‏افكند. از اين رو، بايد از خدا راهنمايى خواست، كه هم راهشناس است و هم راهنما. و هم رهنمايانى فرستاده كه از راه به بيراهه نيفتيم و در فكر، عمل، اخلاق، وظايف اجتماعى – سياسى، روش رفتار در خانواده و جامعه، راه دخل وخرج، حشر ونشر، رفت و آمد، معاشرت و داد و ستد، از صراط مستقيمى كه خدا مى‏خواهد و مى‏پسندد، دور نشويم.
راه مستقيم، راه اعتدال و ميانه روى و دورى از افراط و تفريط است. حتّى در عبادت، اعتدال امر مطلوبى است. (87)
امام عسگرى عليه السلام در تفسير «اهدنا الصّراط المستقيم» مى‏فرمايد: نمازگزار با بيان اين جمله مى‏گويد: راه مستقيم، راهى است كه از كوته فكرى بالاتر و از بلندپروازى و غلوّ، پايين‏تر باشد.
و امام صادق عليه السلام مى‏فرمايد:
راه مستقيم، راهى است كه انسان را به محبّت خدا و دين او سوق مى‏دهد و از هواپرستى و پيروى از سليقه‏ها و آراىِ شخصى در دين، باز مى‏دارد. (88)
راه مستقيم، دورى از كوتاهى و زياده روى است. رهرو اين راه نه از فرط آرزو به طمع مى‏افتد، نه از شدّت طمع به حرص گرفتار مى‏شود. نه هنگام يأس از تأسف مى‏ميرد، نه وقت ناراحتى اسير طوفان خشم مى‏شود. نه هنگام شادى بدمستى مى‏كند، نه تموّل او را ياغى مى‏سازد و نه ناگوارى‏ها او را به شِكوِه وامى دارد … (89)
پس اين كه راه مستقيم و روش عادلانه چيست، اين را هم بايد از دين آموخت و توفيق آن را از خدا طلبيد.
«صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ»
راه مستقيمى كه در آيه قبل، از خدا خواستيم، در اين آيه كمى توضيح داده شده است: راه كسانى كه بر آنها نعمت دادى، نعمت هدايت وتوفيق، نعمتِ علم، جهاد، شهاد ورهبرى‏دينى.
قرآن كريم، «پيامبران»، «صديقان»، «شهيدان» و «صالحان» را از كسانى دانسته كه خداوند به آنان نعمت عطا كرده است: